در سپیداران خواندم (من هم مثل بسیاری از دلسوزان صریح حرف میزنم صریحتر از همیشه. موقعیت، جای ناز و عشوه سیاسی نیست. هست و نیست ایران و مردم بزرگ آن مطرح است. بیتردید به هاشمی رفسنجانی رأی میدهم و بدون واهمه از انتقادات، صریحاً همه دوستان و علاقهمندان را به این تصمیم دعوت میکنم، تنها برای آن که ایران خوار و خفیف نشود. پس از این رأی هرگز در انتقاد به هاشمی آنجا که موضوعیت داشته باشد چه مسأله مربوط به گذشته باشد چه حال، تردید و واهمه نخواهم کرد. اما امروز باید از رأی به هاشمی دفاع کرد بدون لحظهای شک و دو دلی و این دفاع نیز باید فعالانه باشد. وقت زیادی نداریم. تا جایی که امکانپذیر است نیروها را بسیج کنیم تا در یک جبهه متحد ضد انحصار برنامه از پیش طراحی شده جبهه ضداصلاحات را خنثی کنند. این کار عملی است. بجنبیم.
(تنها به خاطر ایران)
...... صریح بگویم ،من رای میدهم به هاشمی، چون احساس میکنم با این رای نشان میدهم ،هستم، شما چطور؟اگر طالب رفراندم اید، با رای در صد بالا نشان دهید که هستید، و میخواهید، دگرگونی را،با هزار انتقاد ،با سستیم روبرو میشویم، ولی نگذارید جوانه امید در دل انسان ها به میرد.نوروز ماندگار است.تا قبل از مرحله دوّم به این احساس نرسیده بودم،نه که فکر کنید،زیر شانتاژ تبلیغات اپوزان بودم، نه، خرد دارم ، صدای مرا به خود می خواند، صدای چکمه.جوانی ام را با صدای چکمه گذشت، هم از نوع شاهی و نوع ایده لوژی. دوست دارم شما تجربه نکنید،گلوله بد است،دربدری بس است،خیلی هایتان پدر ترک دیار ، جهت لقمه نان ندیده اید. من فقر را در دست های پینه بسته پدرم خلاصه دیده ام، از نگاه پاسبان ، ترسیده ام،که پدر شبانه می آمد، و ما دور او در حیاط منزل بدون چراغ نفتی به تماشا مینشستیم.
سر در زانوی پدر عالمی داشت ، بوی پدر ترس را در بچه ها می کشد،شما تجربه داشتید؟ پدر چه نگران است ، می شود از نگاهش دید،دل شوره دارد ، مادر سینی چای داغ را با دست لرزان می آورد ، اصلا متوچه ترس او نمی شدیم، همش بوی پدر بود در حیاط کوجک مان ، و صبح در کیف مدرسه مان نفری دو ریال ، پول توی جیبی، که مادر بزرگ پول گوموش میگفت، دیگر پدر هفته ها می رفت ، تا شاید شبی در زیر نگاه سنگین پاسبان سر پست بر گردد.