کسی از تخم ترکه پادشاهی و روسپی های باز مانده از پهلوی ها نظری داده بود که همان لایق شئونیزیم هاست ُ این بود تمدن تاریخی شما بچه های لاله زار و بزرگ شده در زباله های پهلوی که هموطن ها را با عنوان .... خطاب می کنیدُ باشد که ربع پهلوئی به این سرزمین پا نهد و دور میدان شهیادش تنبان اش را پرچم رهائی شما ها کنیم. شما دست پروده صور اصرافیل های لوس آنجلس اید و کاری هم نمی توان کرد ُ اگر چه نیم قرن سواد آموزی شاهی از این بهتر نمی شود.اگر حزبی داشتید همان حزب رستاخیز است و اگر هم چپ بودید سر در اخور مسکو داشتید شما را چه به آزادگی ُ پنچاه سال روشنفکران دیگر ولایات را سربدار کردید تا پهلوئی قلدری کند.
به جد می توان گفت پری بلنده را از شما دشمنان بی هویت- انسان تر بود ُ چون این نظام پهلوی بود که معصومیت بانوی ایرانی را به مسلخ برد و برای خود جشن هنر شیراز علم کرد تا به عمر حکومت خود ادامه دهد. انسان حق ندارد هم نوع خود را به نامی بخواندُ که حتم دارم باید در جلو آئینه اگر مورد ادعا خودت باشی شرم خواهی داشت اطمینان دارم همان موجود موصوف از کورش و داریوش تو و کل تاریخی که به آن جعل شده و از تمامی شما اصل نصب دار تر است.
اهالی ادبیات، تئاتر و سینما، یاد غلامحسین ساعدی را گرامی داشتند
از این پس جایزه نمایشنامهنویسی «گوهر مراد» سالیانه برگزار خواهد شد
همه آمده بودند تا از غلامحسین ساعدی بگویند؛ عصر دیروز جمعی از اهالی ادبیات، تئاتر و سینما، یاد غلامحسین ساعدی را در هفتادمین سالروز تولدش گرامی داشتند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، در ابتدای مراسم که برادر این نویسنده معاصر میزبان آن بود و جواد مجابی اجرایش را بر عهده داشت، فیروزه جوادی - همسر برادر ساعدی - این گردهمایی را نه آغازی دوباره برای غلامحسین ساعدی، که تجدید پیمانی برای هنر و ادبیات ایران دانست.
او همچنین از بنیانگذاری جایزه نمایشنامهنویسی «گوهر مراد» خبر داد که بهصورت سالیانه برگزار خواهد شد و آنرا در زمستان سخت این روزگار مامنی برای اهل فرهنگ دانست.
عزتالله انتظامی از خاطرهی بازی در نمایشهای ساعدی به کارگردانی جعفر والی و ساخت فیلم « گاو» به کارگردانی داریوش مهرجویی گفت.
«مش حسن» فیلم گاو همچنین از شب مردن جهان پهلوان تختی گفت و رفتنش با ساعدی بر سر قبر او؛ فریادهای ساعدی که میگفت « پهلوان مرد» و اینکه میخواست چیزی بنویسد.
انتظامی در این بین گفت که سخنرانی بلد نیست و «چوببهدستهای ورزیل» را بهترین نمایشنامه ساعدی دانست که میتواند بهترین فیلم و بهترین ساختار شود.
آسیه جوادی - همسر جواد مجابی - نیز نوشتاری را در بررسی صداها و آواها در کارهای غلامحسین ساعدی خواند.
به اعتقاد او، غلغله صداها و آواها در کارهای ساعدی، داستانهای او را به مثابه یک قطعه موسیقی سامان میدهد.
او با تاکید بر اهمیت ارگانیک صداها در آثار ساعدی، صداهای موجود را در کارهای او، به اصوات انسانی، حیوانی، صداهای اشیا و سازها، طبیعت، توصیفی و صداهای بیصدا و سکوت تقسیم کرد.
نجف دریابندری هم از آشناییاش با ساعدی گفت. او روابط ساعدی با خودش و احتمالا با دیگران را آمیخته با نوعی جنگ و جدال دانست.
دریابندری با یاد کردن از او بهعنوان یک آدم جالب - نه بهمعنای معمول کلمه - گفت: همیشه لجبازی داشتیم، ولی دوستش داشتم.
قطبالدین صادقی - دیگر سخنران مراسم - دهه 40 را پر بارترین دهه تئاتری ایران دانست که بعد از کودتای 1332 رویکرد دوباره به تئاتر ملی و خودی آغاز شد.
او از علی نصیریان، بهرام بیضایی، بهمن فرسی، نصرتالله نویدی و بیژن مفید نام برد و درعین حال تاکید کرد که هیچکس به جدیت غلامحسین ساعدی تحول را در تئاتر ایران موجب نشد.
صادقی در توضیح دلایل خوش درخشیدن ساعدی، گفت: فرهنگ سیاسی او ملهم از زادگاهش - تبریز - بود و با گذراندن دوران نوجوانی در آشوب، سیاست را خوب میشناخت. تنها نویسندهای است که خیلی کم از خودش حرف میزند؛ بیضایی جوهر آثارش خودش است؛ اما ساعدی یک کلمه از خودش توضیح نمیدهد.
او نگاه انتقادی، اجتماعی و ابژکتیو ساعدی را هم یادآور شد و این که همانقدر شهر را میشناخته که روستا را.
صادقی با اشاره به حرفهی ساعدی و تسلط او به روانکاوی گفت که قدرت تجزیه و تحلیل روان آدمها و قدرت شناخت تضادهای اجتماعی به او قلمی داده که از تبعیض، فساد، فقر، فلاکت، فحشا و جهل به زیباترین زبان ممکن صحبت کرده است.
صادقی، «چوببهدستهای ورزیل» را از زیباترین متنها دانست که در حد استعارهای است که میشود همه جهان سوم را با آن توضیح داد.
او در عین حال به این موضوع اشاره کرد که کارگزاران بددل رژیم پیشین، ساعدی و این تئاتر را اپوزیسیون لوکس میدانستند؛ اما این اپوزیسیون فرهنگی راهها را باز کرد.
به اعتقاد این کارگردان و مدرس تئاتر، با آمدن آثار ساعدی، تمام صحنههای تئاتر ایران از آثار جعلی تبلیغی شسته شد.
او نوشتههای ساعدی را آینه 15 سال آخر نظام پهلوی دانست؛ «آی با کلاه، آی بیکلاه» ترس جامعه ایرانی را به بهترین شکل بیان میکند و «جانشین» نقیضهای است بر بازگشت قدرت و کودتای 32.
صادقی، رئالیسم ساعدی را غیرانقلابی و غیرشعاری دانست؛ رئالیسمی که بیشتر ناتورالیستی بود، بیان دیدگاههای تاریک و نشان دادن دردها، بی اینکه راه حلی را نشان دهد.
به اعتقاد او، بزرگی ساعدی هم در این بود؛ ذهن ما را تحریک میکرد، ولی نمیگفت چه باید کرد.
این پژوهشگر تئاتر، کارهای ساعدی را اجتماعی، ساده و متعهد دانست و از رفتن او هم گفت: هر کس باعث شد برود، به او خیانت کرد. باید میماند؛ هیچچیز مثل غم غربت او را آزار نمیداد. عاشق ملتش بود و حتا آبونه روزنامه "جمهوری اسلامی" بود. وقت خداحافظی در پاریس اشک ریخت و گفت "سادگی! خوشا به حالت".
در ادامه، داریوش مهرجویی گفت که در چند سال اخیر انگار اسم ساعدی تابو شده، و به سانسور آثار و اسم او اشاره کرد.
او در عین حال معتقد بود، گرچه هنوز آثار این نویسنده در دانشگاهها تابو است و تدریس نمیشود، اما وقتش است که نگاه مجددی به آثارش صورت گیرد.
کارگردان فیلمهای «گاو» و «دایره مینا» که از آثار ساعدی اقتباس شدهاند، به روزهای مهاجرت ساعدی اشاره کرد و گفت: برخلاف بقیه روشنفکرها، او از دنیای غرب انزجار داشت و به شناختش تمایلی نداشت. در تمام مدت، آرزوی بازگشت به وطن را داشت.
مهرجویی، برگزاری جایزه «گوهر مراد» را فکر خوبی دانست، بهخصوص که چنین جایزهای هم نداریم.
اما جعفر والی وقتی خواست برود پشت جایگاه و از ساعدی یادی کند، از میزی که وسایل شخصی، عکسها و دستنوشتههای ساعدی روی آن بود، برگهای را برداشت و گفت: یادمان نرود امروز روز تولد ساعدی است و نوشته ساعدی را که یک پرونده پزشکی طنزآمیز برای والی بود، خواند.
او از تمام شدن بلیط تئاتر کارهای ساعدی گفت و اینکه نمیداند چه رمز و افسونی در کارهای او است که اینطور مردم را به هیجان میآورد که بعد از نمایش «چوببهدستهای ورزیل» فریاد میزدند، آهای ورزیلیا!...
والی از رابطه صمیمی او با مردم هم یاد کرد و کارهایش را نفس جدیدی در فضای تئاتر قهوهخانهیی آن زمان دانست.
جعفر والی که اولین کار را از ساعدی با نام «فقیر» به روی صحنه برده و درمجموع حدود 10 کارش را، در پایان از او با عنوان انسان باشکوهی یاد کرد که چهره ماندگار ادبیات و فرهنگ ماست.
به گزارش خبرنگار ایسنا، داوود رشیدی هم گفت که شانس و افتخار اجرای سه کار را از ساعدی داشته است و یادآور شد: با اینکه همه فکر میکنند ما از فرنگبرگشتهها بیشتر متن خارجی کار میکنیم، ولی وقتی آدم به نمایشنامه خوب میرسد، به ملیت کار ندارد. نمایشنامههای ساعدی جهانبینی بزرگی داشت که همهجا میشد کار کرد.
رشیدی هم خواست که از رفتن ساعدی بگوید: شاملو هم همان شرایط ساعدی را داشت، ولی ساعدی را ترساندند. غربت هم برایش خیلی سخت بود.
وی از اجرای نمایشنامه «دیکته» ساعدی هم یاد کرد و گفت: فکر نمیکردیم به این کار اجازه بدهند، اما از روی حماقت سانسورچیها، بهعنوان کارگردان که آنزمان باید توضیحی برای کارش مینوشت، نوشتم این کار در جهت انقلاب آموزشی شاهنشاه است! و کار را اجرا کردیم.
او همچنین این موضوع را متذکر شد که همه فکر میکردیم جزو بهترین دوستانش بودیم؛ طوری با آدم دوست بود که میشد پیشش خیلی چیزها را اعتراف کنی.
ناصر تقوایی نیز با اشاره به خوششانسیاش در شروع کار که با بهترین هنرمندان آشنا و دوست شده، از جمله این افراد را غلامحسین ساعدی دانست که بهدلیل رابطه با مجله «آرش» و سیروس طاهباز بین آنها روابط نزدیکی ایجاد شده است.
او در ادامه گفت که برای انتخاب موضوع، دو نوع نویسنده داریم: عدهای برای پیدا کردن مطلب دور مملکت و دنیا سفر میکنند و در مقابل گروهی مطلقا سفر نمیکنند و کنج خلوت میگزینند که نمونه بارز این گروه نیما است که محدوده حرکتش از مازندران به تهران و آستارا بود.
تقوایی، ساعدی را مجموعهای از گروه اول و دوم دانست و به سفر چندروزه او به جنوب اشاره کرد که بهدنبال آن «اهل هوا» را نوشت.
او از منظر دیگری هم به وجود دو نوع نویسنده معتقد بود: گروهی که با دقت تمام میراث خود را جمعآوری و پاکنویس میکند و گروه دیگر که اینقدر درگیری ذهنی و موضوع دارد که به این کار نمیرسد و ساعدی از این دسته بوده است.
تقوایی که «آرامش در حضور دیگران» را براساس داستانی از ساعدی ساخته است، سپس به موضوع راهاندازی جایزه اشاره کرد و پیشنهاد تشکیل یک بنیاد فراگیر را داد.
به اعتقاد او، کوششهای فردی کمتر موثر است و بهتر است به فعالیتها شکل جمعی داده شود؛ موسسه فرهنگی عامتر با هیات مدیره قویتر تشکیل شود که عهدهدار چاپ آثار شود و در بخشهای مختلف جایزههایی را به نام هوشنگ گلشیری، غلامحسین ساعدی، احمد شاملو یا فروغ فرخزاد بدهد.
تقوایی همچنین با اشاره به تعداد زیاد آثار چاپنشده ساعدی، پیشنهاد داد هر سال یکی از نمایشنامههای ناتمام او به مسابقه گذاشته شود و بهترین متن کاملشده جایزه «گوهر مراد» را بگیرد.
محمود دولتآبادی هم خودش را به مراسم بزرگداشت غلامحسین ساعدی رساند. سخنانش را با «این مرد ناتمام» شروع کرد و گفت: ساعدی ادبیات ناتمام کشور ما بود و یکی از قربانیان حوادث روزگار و شاید هم مهمترین قربانی آن.
دولتآبادی با یادآوری نبوغ و استعداد خاص ساعدی، قسمتی از یکی از داستانهای او را خواند.
او یادآور شد که از پایینترین پلههای اجتماعی تا بالاترینش غلطیده، ولی وقتی به آثار ساعدی مراجعه میکند، میبیند چیزهایی را دیده و با نبوغش دریافته که از دریافت او هم خارج است. ساعدی کاشف آدمهایی است که هرگز دیده نشدند و دیده نمیشوند.
او گفت که چه در زمان حیات و چه در فقدان ساعدی، نبوغ او را تحسین کرده و تاسف خود را از ناتمام ماندن جریان ویژه ادبی ساعدی ابراز کرد.
دولتآبادی هم از رفتن ساعدی یاد کرد که اگر وقت رفتن، او را میدیده، کوشش میکرده منصرفش کند.
وی با گفتن خاطرهای از ساعدی که در طول بیمارستان، مطب و منزل کتاب میخوانده، مثلا کتاب پلیسی، نتیجه گرفت که او لحظهای از آموختن غافل نبوده است.
دولتآبادی داستانهای ساعدی را نیز سهل و ممتنع دانست و در ادامه باز هم این پرسش را مطرح کرد که او چرا باید دور از مملکت ما میرفت و گفت که برایش هول ایجاد کردهاند.
وی همچنین گفت: ساعدی و هر هنرمندی در مجموعه آثارش وضعیت جامعه انسانی ما را بیان کرده است؛ کدام وجه بوده که ساعدی به آن نپرداخته باشد؟ به گزارش ایسنا این نویسنده سپس گفت که ادعا میکند از دهخدا به این سو، نویسندگان ما یک منشور پدید آوردهاند.
او در اینباره توضیح داد: ما نویسندگان، مردم ایران را در دوستی، تفاهم و تساوی حقوق میخواهیم و با فرسودن اعصاب خود و پرداختن قطره قطره وجودمان این منشور را پدید آوردهایم؛ اکنون دیگران هستند که در اجتماعیت کشور ما بفهمند رعایت کنند یا نکنند.
رضا سیدحسینی، آخرین کسی بود که از غلامحسین ساعدی خاطره گفت و از او یاد کرد.
او گفت رابطه آنها - به جز شروع آشناییشان -، چندان ادبی نبوده و به برادری تبدیل شده است.
سیدحسینی که یادآوری خاطراتش او را به گریه انداخت، ساعدی را برای خودش نجاتبخش دانست.
مجابی در بخشهایی از این مراسم، قسمتهایی از آثار ساعدی ازجمله «میرمهنا»، فیلمنامه «ما نمیشنویم» و شعری از او را خواند.
محمدعلی سپانلو، سیمین بهبهانی، محمد رحمانیان، سیروس ابراهیمزاده، فهمیه راستکار، جلال ستاری، حمید امجد، محمد بهارلو، جمشید لایق، رضا کیانیان، خسرو حکیمرابط ، محمد یعقوبی، محمد چرمشیر، اسماعیل خلج، حمید سمندریان، ناصر حسینی و علیرضا اسپهبد هم در مراسم هفتادمین سالروز تولد غلامحسین ساعدی حضور داشتند.
.........در مورد حروف پارسی قبل از اسلام مرحومین جواد مشگور تعداد 25وتقی بهار 60وپروفسور آرانسگی 18وخانلری 24 تا قائل بودند و نتیجه می گرفت با این حساب برای تنها کلمه ایران 24 واژه و برای شاپور 50 نوع واژه می توان تصور کرد.
و آن دیگری با حرارت تام می گفت اساس عقب ماندگی ما ایرانیان دو چیز است 1- طمع و2- ترس و باز نتیچه که ما ها به خاطر ترس با دومی آمیزش داریم و یا بلعکس.
.........................................به تقریب ترک ها در این سرزمین 9000 سال است که مدنیت دارند و پارسی ها از شمال روسیه دو هزار و پانصد سال است که به فلات ایران آمده اند، اگر چه می توان گفت با کوروش آغاز و با ساسانی جماعت رفته اند ، یعنی 1300 سال و در این مدت هیچ گونه آثاری از خود ماندگار نگذاشته اند و اگر هم که مانده همان اثار عیلامی و سومری هاست و تمدن بین النهرین است که همچنان در پیشانی تاریخ مانده است، و باز می گفت همین جائی که تخت جمشید شیراز می گویند به دلایلی اصلا ساخته نشده بود و تنها در شرف ساخت بود و اصلا دلیلی بر آتش گرفتن آن وجود ندارد و این را می توان به توان علم کربن آزمایش کرد که نمی کنند و حاضر هم نیستند که با علم کربن به جد می توان عمر یک بنائی را اندازه گرفت تن در نمی دهند، خطوط میخی همگی اثار عیلامی ها و سومری ها هستند.