ف م سخن

چرا خاتمی 20000000 رای آورد و معین 4000000؟
 ف. م. سخن

در قهوه خانه بر تختی نشسته بودم که جیپ دولتی آمد و در محوطه ی خاکی نگه داشت. چند نفر پیاده شدند همراه با یک سرباز مسلح و یک صندوق سیار انتخابات. عده ای در همان حد و حوالی منتظر رسیدن صندوق و دادن رای بودند. صندوق را آوردند کنار ما و تعرفه ها را آماده کردند. لب به استکان چسبانده بودم و صحنه را نظاره می کردم. یک بار دیگر به همین نزدیکی، شاهد رای دادن مردم بودم. همان سال های اول انقلاب در هیاهوی مجاهد و توده ای و چریک. تقلب و اعمال نفوذ "حزب جمهوری اسلامی" به رهبری آقایان خامنه ای و رفسنجانی از همان زمان آغاز شد طوری که ناظر انتخابات، فرمانداری را به حالت قهر ترک کرد. حال باز در کنار صندوق بودم و می توانستم اوضاع را به چشم ببینم بی آن که کسی مانع حضور شود. آیا قرار بود ناطق نوری به هر قیمت از داخل صندوق بیرون بیاید؟ آیا قرار بود خاتمی نوشته شود و ناطق نوری خوانده شود؟

آنها که در آن حول و حوش منتظر بودند به صندوق نزدیک شدند و زن و مرد و پیر و جوان هم یکی یکی از بالای کوه و پایین دره با صورت های آفتاب خورده و دستان پینه بسته به سمت ما روان گشتند. هر یک شناسنامه ای در دست و نامی در سر داشتند. هر کس باید خودش رای می داد و مامور نظارت حتی مانع کنار هم ایستادن زن و شوهر ها می شد. سر این مسئله نزدیک بود کار به مجادله و درگیری بکشد ولی مامور وظیفه شناس ذره ای کوتاه نیامد و کار خود را کرد. مشخص بود برای جلوگیری از تقلب، دستور اکید صادر شده است.

آن ها که سواد نداشتند باید نام مورد نظرشان را به جوانی روستایی که در گوشه ای بر زمین نشسته بود می گفتند تا او زیر نظر مامور نظارت، اسم را بر کاغذ بنویسد و به دست رای دهنده بدهد. آنجا بود که با تعجب دیدم مردم با عشق و علاقه به که رای می دهند. مامور نظارت از رای دهنده سوال می کرد، "کی می خوای رئیس جمهور بشه؟" و من شاهد بودم تمام آن ها که بی سواد بودند با افتخار و شوق نام "سید" را بر زبان می آوردند. آن زمان مردم، فهمیده و با فرهنگ بودند و مثل امروز نفهم و عقب مانده و پول دوست خوانده نمی شدند...

از خاتمی تا معین راهی هشت ساله طی شد. رای 20000000 ایرانی که بر خاتمی متمرکز شده بود شکست و میان نامزدهای مختلف تقسیم شد: آنان که عمل موثر می خواستند به هاشمی رای دادند؛ آنان که حق خودشان را از پول نفت می خواستند به کروبی رای دادند؛ آنان که سازندگی قابل لمس می خواستند به احمدی نژاد رای دادند؛ آنان که آزادی و فضای باز برای بیان عقاید خود می خواستند به معین رای دادند؛ آنان که امنیت و قاطعیت می خواستند به قالیباف رای دادند؛ و آنان که هیچ یک از آرزوهای خود را با وجود رهبر و شورای نگهبان و قوانین موجود شدنی نمی دانستند راه تحریم را برگزیدند...

شکستن 20000000 رای میان چند نامزد به خاطر تحریم مخالفان حکومت نبود؛ به خاطر تحقق نیافتن خواست های بر حق ِ رای دهندگان ِ سال های 76 و 80 بود. همان طور که رای دادن مردم به خاتمی "خریت" نبود، رای ندادن شان به معین هم "خریت" نبود. مردم بسیار مدارا کردند ولی وقتی از درختی که به زحمت کاشته بودند میوه ای ندیدند آن را از بیخ بر کندند. این درختی بود که برای مردم عادی جز زحمت و ریختن برگ های خشک و پوسیده حاصلی نداشت و منطقی بود که کسی خواهان آن نباشد. کندن این درخت نه "حماقت" که عین فهم و درایت بود گیرم درخت میوه ی دیگری برای کاشتن وجود نداشت.

مردم دو بار به خاتمی و اصلاح طلبان فرصت دادند تا برنامه های شان را پیش ببرند. حتی بعد از دوره ی اول، به رغم تمام انتقادها و ضعف های موجود، یک دوره ی دیگر با حداکثر آرا خاتمی را انتخاب کردند تا بهانه ای به نام کمبود وقت نداشته باشد. اما خاتمی و یاران ش با ضعف و تذبذب، فرصت ها را یک به یک سوزاندند و اعتماد مردم را از خود سلب کردند...

بخت معین و ملت بلند بود که حکم حکومتی صادر شد و ایشان حکم را پذیرفت. اگر رد صلاحیت می شد و یا حکم را نمی پذیرفت قطعا قهرمان ملی می شد و چه خوب که قهرمان نشد چون نه قهرمان بود و نه قهرمان می توانست باشد. معین شخصیتی است دلزده از سیاست ِ روز و بی میل به دخالت در کارهای اجرایی که فقط با فشار و تهییج اطرافیان مشارکتی اش وارد این بازی بدون برد شد و هر بار که او را از دور خارج کردند شادمان گشت و مبارک باد گفت. معین مرد ِ رئیس جمهور شدن نبود و چه خوب که در همان ابتدای راه این مسئله مشخص شد. رفتن و آمدن و اعتراض نکردن به تقلب و بایکوت و بازگشت مجدد ایشان برای رای دادن به هاشمی، شایسته ی یک سیاستمدار - آن هم در بالاترین مقام اجرایی کشور - نبود و خوشحالم برای ایشان که از این دام که دوستانش بر سر راهش گسترده بودند به سلامت رست...

حال ما مانده ایم و دو نامزد که هیچ یک نام و سابقه ی خوبی در کارنامه ی پیشین شان ندارند. با این حال اکثریت ِ اهل اندیشه هاشمی را بهتر از احمدی نژاد می دانند و می کوشند تا او انتخاب شود. قصد آن است تا آرای پراکنده دوباره یک کاسه شود و به هاشمی تعلق گیرد. آن چه روشنفکران را از احمدی نژاد می ترساند سابقه ی سیاسی و اجرایی او نیست چه بسیاری حتی نمی دانند او که بوده است و چه کرده است و چه می خواهد بکند. ترس از احمدی نژاد بیشتر به خاطر شکل و قیافه و صراحت کلام ایشان است و چه بسا از نظر عملکرد اجرایی و سوابق علمی به مراتب موفق تر از دیگران بوده است.

اما دلیلی برای حمایت بی چون و چرا از آقای رفسنجانی وجود ندارد. برای انتخاب ایشان ضرورتی به اغراق در حمایت، و کوبیدن غیرمنصفانه ی آقای احمدی نژاد نیست چه این روش می تواند نتیجه ی عکس به بار آورد. تجمع اهل قلم ِ میانه رو در میدان های شهر و "حمایت" از رفسنجانی، تن دادن به چنین افراطی است. به قول خواننده ی ارجمندی به فرض آمدن احمدی نژاد "مطبوعات آزاد ما بسته خواهد شد؟ چهره های شاخص ِ سیاسی ما به زندان خواهند افتاد؟ از فعالیت احزاب جلوگیری خواهد شد؟ آزادی بیان از دست خواهد رفت؟" سوالات بسیار سخته و سنجیده ای است که خود ایشان به آن ها چنین پاسخ داده است: "دوستان عزیز ! این اتفاقات همه در دوران دمکراتیک ترین دولت ما افتاده است."

آری برای انتخاب رفسنجانی و جمع کردن 20000000 رای نباید چنان افراط کنیم که چشم حقیقت بین مان بر مطبوعات سرکوب شده در دوران سلطه ی ایشان، بر روشنفکران کشته شده در دوران ریاست ایشان، بر خانواده های از هم پاشیده در دوران "سازندگی" ایشان، بر منابع غارت شده در دوران ترکتازی آقازاده های ایشان بسته شود. در اینجا نیز روش معتدل، بهترین روش هاست...

[وب لاگ ف. م. سخن]

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد