غریبی خفته در گوهستان















گاهی انسان برای بیان یک اتفّاق، باید خیلی دنبال کلمات و جمله بگردد.

یک اتفاّق ساده ، رجعت به پیش دوست ، رجعت به آنچه که بقاء است.یک مرگ مثل،تمامی  بازگشت ها.

ولی آنچه که در فصلی از فصول سال حادثه بود ،از تمامی جهات نه کم نظیر بلکه درد ناک می نمود.

رسیدیم مثل همیشه دیر ، شاید اگر به موقع می رسیدیم آنچه که اتفاق افتاد ، نمی افتاد.

گوهنوردی در چند قدمی قله سه هزار و پانصد متری سلطان از قلّل سهند جان به جان آفرین تسلیم کرد.بی کس و همسر و حتی دوست، و این تمامی آن فاجعه بود. خیلی ساده انسان می تواند هر آنچه که روی می دهد، ان هم از این دست ، در شهر یا خانه و یا بیمارستان و حتی در حادثه ای که قبولش شاید آسان به نظر آید،به مصداق آیه شریفه( تمامی نفس ها باز خواهند گشت ...) ، ولی یک انسان و یک تفگر خیلی وقت ها نمی تواند بفهمد برای چه این قدر همین رجعت نفس ساده است ، بدون برخورد از نوع فیزیکی و یا درد، آن هم در دل گوه .

نزدیک غروب آفتاب ، اجبار در برگشت تیم سه نفره مان ، و دیدن خانواده محقر و  نگران ایشان ، در کند وان ، دهی ار قراء اسکو آذر بایجان .

و   ذهن و تفگر یک نفس موجود خلاق- به دنبال کلمات و حروف می گردد ، تا باز گوید آنجه که اتفاق افتاده  آنهم ، به عزیزان نگران یک عزیز سفر کرده، و   اطمینان دارد -که بر نمی کردد.

نمیدانم در کجا و چگونه خوانده بودم ، که وقتی  انسان  در قالب کلمات می خواهد بیان احساس کند ، در ادامه، شعر منظوم است که به دادش می رسد، و آن گاه بعد آواز و سماع.

ولی تا من خانواده کوچک اش را دیدم - نتوانستم های های گریه نکنم ، و این شد  آغار بیان یک حادثه غم بار ، به زن و بچه منتظر مرد گوهنورد.

حال بعد آن روز که هر بار  به محل حادثه می رسیم سنگ قبری است در ارتفاعات آن دیار ،که یاد آور آن مرد تنهاست . به یاد محمد تنها می نشینیم .شاید هم هستند مردان گوهنوردی که در دل گوهستان ، قطره اشگی نیز داشته باشند به غریب خفته.

بو تون دونیا لرین دردین قانار داغ.

سوال اتسن سکوت ایلر دانار داغ.

سهندین اوستی قار دی آلتی قان دی.

بو جوشقون دردی دن بیر گون یانار داغ .

 

 

 

سنگ نبشته ای بر مزار آن مرد تنها گوه شعری از یکی از شاعران ترک است بدین زیبائی.

تمام درد های دنیا را گوه می فهمد.

اگر سوالی کنید خاموش  نگاه می کند و کتمان.

سر و روی سهند همیشه از برف و دلش از خون.

از این همه درد و خون روزی آتشفشان می کند

نظرات 1 + ارسال نظر
آتوسا بزرگمهر پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:34 ب.ظ

آقای بانکی عزیزم:

درود.سوگنامه‌ای بود زیبا و تاثیرگذارومخصوصا آن شعر که به زیبایی برگردان فارسی‌اش را نوشته‌بودید درد عجیبی به دلم آورد.می‌گویند آدمها در کوه به خدا نزدیکترند شاید برای همین است که شما اینقدر به کوهنوردی عشق می‌ورزید.حالاَمحمد روحش برای همیشه در نزدیکی خداوند است.
راستش یاد محمد اوراز افتادم.کوهنورد بزرگ ایران که به دلیل بی‌لیاقتی مسئولان فدراسیون کوهنوردی زیر خروارها خاک خوابید.یاد می‌آورم آن ویژه‌برنامه‌ای که در تلویزیون دیدیم از او که مجموعه‌ای بود از نوارهای قله گاشربروم.یاد می‌آورم صدای دوستش را که به استغاثه میان برفها می‌جستش:محمـــــــــــــــــد.....
روحشان جاودانه باد و سرافراز...مانند سبلان...مانند سهند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد