تر جمه شعر علی اکبر صابر زبان عرض حال عین الدوله به محمد شاه

شها ، تاجدارا ، قویشو کت آ ،

ملک احتشاما، فلک رفعتا،

به پرسی گر از لطف احوال من،

بگوید بتو نامه ام حال من،

چو پیچیدم از حضرت تو عنان ،

سوی شهر تیریزگشتم روان،

بعزمی که آرم چو یک شیر جنگ،

بخیل مجاهد کنم عرصه تنگ،

فدائی کنم محو با خانشان،

پر از خون نمایم بیابانشان....

بزیرم یکی توسن بادپا،

بروی سرم باز زرین لوا،

چپ و راست قزاق ،سرهنگ ها،

چه سرهنگ ها- رستم جنگها،

قشون سیل آسا بهر سو روان،

حشم همچو طوفان بهر سو دوان،

همه بسته بر خود قطار فشنگ،

رولور به دست و حمایل تفنگ،

همه بانک شیپور ها نای ها،

ز لشگر شیپور بانگ هورای،

به اراده بسته همه توپ ها،

ز طبل و دهل بانک کوب کوب ها،

بلی، با چنین بخت و اقبال خود،

بدین شوکت و فر و اجلال خود،

نمودم بسی راه طی نیز من ،

رسیدم بنزدیک تبریز من،

بگفتم زنند آن زمان کوسها،

بشهر اندر آیند زمان کوسها،

بشهر اندر آیند جاسوس ها،

من این کار پنداشتم سهل،هان،

ولی هر چه گفتم نشد کس روان،

سپس حکم کردم من از روی قهر،

زهر سوی گشایند آتش بشهر .

چو آتش همی بارد از آسمان،

بشد بر فدائی بسی عرصه تنگ

بجا ماند نه مرده در دشت جنگ

چو این وضع را دید ستارخان

بزد  نعره مانند شیر ژیان

..... توی ای کان غیرت هنر

چنین رزم و میدان غنیمت شمر

کنون و اپسین ساعت عمر ماست

ولی این دقایق بسی پر بهاست

شما را بملت اگر خدمت است

همه چیز بسته باین ساعت است

بلشگر موثر شد لین ها چنان

که گفتند از جان و دل یک زبان

چه مردن ؟ - بکشتن همه حاضریم

و لیکن بمیریم اگر شاکریم

بگفتند و از شهر خارج شدند

ز شکل خود از قهر خارج شدند

به جنبش در آمد مجاهد چنان

که گوئی شده روز محشر عیان

باخلاص کردند یکسر سجود

گذشتند جمله ز بود و نبود

بگشتند جمله ز بود و نبود

بگشتند قدری در آن مرز و بوم

بنا گاه کردند برما هجوم

چپ و راست شد منهدم تار و مار

بگشتند و .....از ما بر آمد دمار

مگر جنگ هم این چنین میشود

شروعش دم واپسین میشود

خصوصا مگر میشود خان چنین

مگر میشود مرد میدان چنین

شدم خیره و مات از این فسون

خودم مرده بودم جهنم قشون

به خود گفتم یک لحظه به کوهی روم

از این مخمسه جان سلامت برم

بیک کوه مردانه کردم فرار

نگه کردم آنجا یمین و یسار

قشون مثل روباه میرفت در

نبودید به بینید آن خر تو خر

زدم نعره ای وای آمان در نرید

کجا بیشرف ها ناکسان در نرید

نکرد این سخن ها بلشگر اثر

زکف رفت دولت آمان الحذر

چو بگریخت کشگر زمیدان جنگ

بیغما ببردند توپ و تفنگ

چو دیدم شده روزگارم تباه

بیک عده قزاق بردم پناه

چنین است شاها مرا عرضحال

چنین کرده ا م با تبریزیان جدال

قوی شوکت آ حال فرمان تراست

بکن امر - مال و سر و جان تراست

بحین فرار اسب اگر خسته شد

به امرت کمر تنگتر بسته شد.

 




میرزا علی اکبر صابر (۱۹۱۱-۱۸۶۲
به همت ایشان تمامی  مشروطیت ایران عزیز به صورت ادبیات شفاهی و نوشتاری به تاریخ بیوست همو بود که اثرش و فکر واندیشه اش به شرف الدین کیلانی و دهخدا رسید و نسیم شمال و چرند وبرند در اوایل انقلاب به سرعت در اذهان عمومی شکل گرفت  یادشان گرامی باد       .منظومه زیر ترجمه ای اصابر است و حمله عین الدوله از طرف استبداد به تبریز لشگر کشید و یک سال تمام تبریز را در محاصره داشت و اخر الامر با شگست قشون دولتی باز مانده آبرویقشون دولتی را برد.




حسن بانکی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد