به سکوت سرد زمان به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی است نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها طی شد زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردی ها.................................
عزیزی بس نازنین مرا یادی کرد و شرمنده محبت بی دریغ خویش ، روزی بود به وسعت تمنای شیعه علی ، همو که ایرانی، برای خود الگو کرد، و بغض معاویه را ،جوان ایرانی شعر می فهمد و موسیقی،عشقی به کتاب دارد ، انگار این سرنوشت مختوم ماست . جوانی در اوج شور و عشق و هیجانات روحی ،پاسبان ادبیات هزار ساله ماست ،ولی دریغ از بعض حکومتگران که در طلب ریا و مادیات ، سخن از زیره به کرمان بردن است .
من از طرز سخن گفتن و معاشرت بعض آقایان سردمدار و مدیریتی ،اعم از اداری و فرهنگی به غیر از تعداد انگشتان دو دست که می توان به راحتی حدس زد ، آخرین باری که شعر و احیانا موسیقی یا تاتری دیده اند کی بود. خیلی زمان می گذرد، اصلا شاید نمی دانند آخرین کتابی که خوانده اند چه بود.
همیشه فکر کرده ام که پاسدار این همه ادبیات کهن فارسی باید مردم عادی باشند ، چون همیشه ریاست را رابطه عکس با درک مسائل این چنینی است ، اگر هم واجب اند چیزی را به خوانند باید دستور های اداری و یا سانسور حرف دل مردم عادی .اگر در نظام گذشته حرفی از موسیقی بود همان مطرب لاله زار ایشان بایست باشد، داد شهریار بود که به فریاد آمد « موسیقی روحانی است ای ملت مطرب پرست» که خوش نیامد آقایان آن عصر را.
اگر لای دیوان حافظ را می گشاید ، برای فال است و الا شاملو و فروغ،........ کفر ابلیس است ایشان را،
شما فکر می کنید مثلا رئیس یک اداره وقتی این شعرفروغ را می خواند چه حالی دارد
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
واز نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
چه می فهمد و یا اصولا اگر در دست فرزند خود به چنین شعری بر به خورد چه حالی دارد، و یا اصلا فرزندش می تواند وقت کند به دنبال شعر به رود، شاید آن وقت مجبور باشد به هم قطاران و رانت خواران دروغی دیگر بگوید.
خیلی زیبا نیست ریاستی که بنیان گذار گفتگوی تمدن ها بود ، حقوق خیل عظیمی از مردم کشورش را که به گونه دیگر و به زبان دیگری سخن می گفتند،درک نکرد و تازه فلسفه هم می دانست ، و کسی از این همه روزنامه نگار دوم خردادی و خواهان آزادی ،نپرسید آقا این تمدنی که خود می گوئید و دفاع می کنید ، چند زبانه است در این ملک؟ انسان ها حرف می زنند ولی نمی توانند بنویسند، این اصل باز مانده از قانون اساسی غیر از شورای شهر اصل های دیگر هم دارد.
نه زمان را درد کسی است نه کسی را درد زمان
بعد بیست پنچ سال از تحول نظام سیاسی کشور ، تحصیل کرده قوم دیگر کشور نمی تواند به زبان خود بنویسد، درد است این، در سازمان ملل گفتی که سی ملیون مردم من به زبان مادری نمی توانند به خوانند و بنویسند یا نه ؟
نه امیدی در دل من که گشاید مشگل من