بی سر و ته

چندی است به قولی -از همان روزهاست.انسان نمی تواند حتی یک تلنگر به خودش بزند.می ماند مثل یخ گوهستان در برابر آفتاب زرد افقهای دور دست ،روز های که نه چندان گرم، و سکوت صحرا .در مواقعی- انسانی  می تواند با یک تک بیت شعر و یا ترانه و یا اصلا با یک نگاه غریبانه که تا مغز استخوان می رود انگیزه عجیبی در نوشتن پیدا و ساعت ها می نشیند در موضوعی که دوست دارد باقی می ماند،رهگذر دست تمنا به سوی تو می آورد و تو با علم به اینکه یک تکدّی حرفه است ،باز دوست داری یک اسکناس کف دستش بگذاری و لااقل صحبت وجدان که باشد بفهمی که هستی و هنوز زنده ای به احساس.توپ بازی بچه همسایه تو را به محله چرنداب تبریز می برد،وقتی عصر ها آخر وقت پیاده به خانه برمی گردی در سر کوچه نجوا های کودکانه دخترکان محل که باهم دارند، تو را به یاد دبیرستانی که بودی و عصر های خانه جوانان چهار راه دانشسرا می برد.که چه قدر عجولانه به تمرین تاتر وشعر خوانی و ورزش پایان می دادی تا با دوستی جلو سینما های شهر بروی و سری هم به کتاب فروشی های چهار را شهناز،وآن وقت اتوبوس و نجواها .و آخر شب تکالیف روز و نگاه های پر مهر پدر و تمنای شرمگین پول توی جیب و اصرار در گرفتن آن به وسیله مادر.

نه چندی است در خودم نیستم ، خودم هم حالم را نمی فهمم.

بیر اوچایدم بو چرپلان  یل ینن

آغلاشایدیم داغدان کلن سل ینن

بیر گوریدیم آیریلیقی کیم سالدی

اولکه میزده کیم قریلدی کیم قالدی                   شهریار منظومه حیدر بابا یه سلام

 

کاش می توانستم با این باد های تپنده پرواز کنم

کاش می توانستم با این سیل های توفنده که از گوهستان ها می آید گریه کنم

کاش می فهمیدم این هجران و دوری ها را چه کسی به میان ما آورد

کاش می دانستم در سرزمین مادری مان  چه کسی گشته شد و  کی جان سالم برد

 

 

گاهی فکر می کنم آهنگی را می شنوم که دهها  بار شنیده ام ولی این بار عمق کلام شعر می فهمم و لاقل فکر می کنم که فهمیده ام .نکات تازه ای پیدا می کنم که در سابق ندیده بودم یک ملودی تازه ای از میان اهنگ مرا به خود می آورد

بی هوا کلید درب را گم می کنم و مجبور به زدن زنگ در می شوم

و بچه ها متعجب از رفتار ،اخبار شب را با بی میلی و تکرار قیافه های خسته کننده ،کلمات بی روح ، ( مشت های گره کرده و توان دانش هسته ای و استکبار جهانی ملت رزمنده و آب گرفتگی جهان اول و سوم و انتحاری های ملت پنچ هزار ساله)

کم کم شام نخورده حالم به هم می خورد

در هوای نه زیاد سرد حیاط ،سیگاری را آتش می زنم، چه قدر دود این سیگار آشناست، ساعتی بعد انتر نت ، باز  مصاحبه های تکراری آقایان خود تبعیدی و یک ادبیات انتحاری دیگر.شعری را پیدا می کنم می خوانم باز یک نا فهمی دیگر ، بوی درد آشنا  ندارد وبیشتر بوی اتوبان و بلوار است و ساحل های شنی عافیت.

اخبار سایت باز تاب رنک ریا و بستر سازی اتفاقات آینده است. رادیو فردا اخبار نیم ساعته باز تکرار ، لندن دیگر لطفعلی خنجی را ندارد که خاطر شاه شاهان را در آزرده کند، یاد پیک ایران و رادیو مسکو به خیر هر روز قیمت اجناس شوروی را می گفت واینکه انفلاسیون تقریبا صفر است و گوش های پیران قوم منتظر ادبیات سیاسی سوسیالیستی و نمایش نامه های چخوف که اغلب تک پرده

راستی باید فکری در ثبت نام به قول مخبر السلطنه هدایت ( فرزندی آرش ) بکنم که ترم پایانی است ، دیگر توان پرداخت نقدی میسر نیست

مقبره کورش را آب می دهند ، خدا را چه دیدی شاید باز تاک تازه روید ، وای از تاریخ هرودت ، امروز Gu  Az می گفت هرودت نقال بود چه دریای سیاه را به همدان وصل می کرد و مار های پرنده را در آسمان عربستان دیده بود و لک لک ها شکارشان می کردند و مردمان هند را که آب دهانشان سیاه بود ، و اصلا هردوت ایران را نمی شناخت و همزمان آلما می گفت کورش ناجی قوم یهود بود و بنیان گذار ایران کنونی

مشیر الدوله پیرنیا همه اش نقل از هرودت کرده ، و آنچه که معلوم شد هرودت یک کلاه بردار تاریخ است ،والله علم

اندیشمندان اورپا و انگلیس برای ایران امروز و رضا شاه شجره ساختند، حافظ و سعدی گویی ایران را نمی شناختند چون اصلا کلمه ای نگفته اند ، هر چه بود از ملک عجم بود.سرگیجه هم حدی دارد ، آذر بایجانی را مغول ها ترک کرده اند ، حال انکه همه سرزمین های امروزی ایران را قبضه کرده بودند حال چرا فقط آذر بایجانی ترک شد، خراسان که دم دست بود و حتی شیراز و یا مازندران.

دیگر سایت های انترنتی نوشته های تاریخی ندارند و شاید فعلا صلاح نیست ، در دوره پهلوی که اصلا صلاح نبود تاریخ از پنجاه و هفت شروع میشود

بی خوابی و چای داغ و سیگار

به کجا چنین شتابان   گون از نسیم پرسید ... به دیار یار یارن

کتاب هایم را بی روح می بینم چندی است دیگر دوستان را غم نان است ، یادی نمی کنند به قولی زندگی باید کرد بی مایه فطیر است حتی شعر و آهنگ .

شعر های کارو را در نوجوانی می خواندم ، که چه قدر دوست داشتم ،یک روز بابا برداشت و کمی خواند و پشت بندش قدغن کرد مرا

فردایش گلستانی آورد که دیگر غصه کارو را نه خورم.صبح که گلستان را با اشتیاق به مدرسه بردم با تعجب دیدم فصلی را از شیرازه کتاب کنده است  باب عشق و جوانی را – پدر هم نمی خواست ما ها جوانی را تجربه کنیم

خوب دوست داشت بچه ها بدون جوانی، مرد بشوند ، شدیم مثلا عاقله مرد ، ولی همیشه به دنبال جوانی ام می گردم ، در کوچه های چرنداب

ولی قیافه همین کوچه ها مرا از خودم دور می کند ، چون گاه گلی نیستند، مگر با دیوار های بتونی و گرانیت می شود، جوان عاشق شود.

دیگر کسی مثل بنان نمی خواند ، بی بنان و مرضیه عاشق شدن هم لطفی ندارد، تازه دوست داشتن هم بدون پول جیبی می چسبد ، با حقوق و مزایا و رتبه چهاده خیلی هم خوب نیست، بیشتر شیخ صنعان کرده بود و مضحکه خلقی شد

مثل اینکه بدون ماشین شخصی بروی گوه ، باید پشت وانت باد بخوری و شنبه هم ناز طبیبان.

اینکه اندیشه ات قورمه سبزی نداشته باشد مفت می نویسی و می چری

چه بگویم، چه بنویسم که به عبای و قبای برنخورد ،سنک چین و دیوار دوستاق برای سنم خوب نیست ، دیگر حال روز عیادت دو هفته ای را ندارم ، ظریفی برای استاندار شعری چاپ کرده همین فردا به محکمه می رود ، مرا ترس است از حاکم

ابراهیم نبوی گفت من دیگر بو دار نمی نویسم از دست حاکم خلاص شد، می دانست که نوشتن ....به اندازه بشکه می خواهد مگر شهر هرت است ،هفتاد روز باید نخوری آنهم در برج میلاد، تازه لوس انجلسی ها بگوید ای خلایق شاهی فیلم است.آقاهه انتشاراتی می گفت کم پیدا ئی فلانی ، گفتم نمی رسم  شاید متوجه نشد که منظورم ریالی است و الا نسیه هم می دهد طفلک.

کتاب نسیه هم پیش زن و بچه عالمی دارد ،یواشکی بدون اینکه بچه ها بفهمند می گوید: مرد اگر پولی هست تابستان است ،لااقل میوه ای چیزی. حتما می خواهد بگوید سیب سه کیلو هزار تومن ، یا خربوزه شش کیلو هزارتومن. دم مسجد محل هم یک فروشنده با تاکسی بار داد می زند انگور  پنچ کیلو هزار تومن مفت ، رنود با جعبه می خرند لابد برای آب در مانی، لااقل میوه وبائی نیست .

 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
هم آوا جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:13 ق.ظ http://hamava005.blogsky.com

سلام و وقت بخیر
تیتر سوم انجمن وبلاگ نویسان متحد ایران: پاسارگاد سرفراز است تا زمانی که میهن پرستان ایرانی چون سدی در برابر کینه توزان تاریخ ایستاده اند. در تاریخ 24/6/84
شما نیز با ما این تیتر را در روز مذکور در وبلاگ خود بگذارید تا اعتراض خود را به تخریب پاسارگاد اعلام داریم.
سربلند و پیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد