قره باغ آذر بایجان درد مشترک ...... م- مراد اوغلی

ای پروردگار زیبا

تو را سپاس می گویم و می خواهم به ملائک کبریایت بسپاری

تا جان مرا نستانند و من به سرزمین قره باغ و به آن گوه های سر به آستان تو

باز گردم

دلم می خواهد چون فرزندی در آغوش مادرم جان دهم

از تو می خواهم تا به آن آب های روان برنگشته ام و لب ها خودا را به آن چشمه ها نرسانده ام جان مرا نگیرند

قره باغ سرزمین من

باز خواهم گشت و تو را در آغوش خواهم گرفت

تو ای سرزمین محبوب

وقتی مرا از تو جدا کردند ، اشگ یتیمان را ندیدند

جانیانی که در گردنشان نشان صلیب بود

خون زنان و کودکان ما را ریختند و خوانان ما را مثله کردند

پیران ما با چشم های نگران مردند

ای سرزمین من

من باز خواهم گشت

لاله های گوه های قره باغ را در خواب مبینم که چقدر افسرده اند

آی جنگل های سرزمین مادری

چقدر دلم برایتان تنگ شده

چه قدر ساده بودم که به مدنیت دورغین باور داشتم

و ه که چقدر ساده بودم

که تو را و زیبائی تورا در  کنفرانس های ریا دنبال می کنم

جان به جان آفرین تسلیم نخواهم کرد تا تو را در آغوش نگیرم

ساز عاشقان دوره گرد

از غم و هجر تو خون گریه می کنند

و فرزندان تو منتظر و دست در دست هم با فریاد خواهیم آمد

خون خود را به پای سبزی تو خواهیم ریخت

 

 

تر جمه ناقصی از یک شعر حماسی است در رثای قره باغ آن سرزمین مادری فرزندان رشید آذر بایجان ،

نیما نوشته ای دارد

ما چه می دانستیم مزرعه منتظر باران است -آب در خوابگه مورچه گان طوفان

بعد فروپاشی امپریالیسم شوروی که بعضی از تشنه گان آزادی ، کعبه آمال انسان ها، مدینه فاضله سوسیالیزم می دانستند و از فکر و اندیشه صلیبی ارتدوکس غافل بودند و از خیلی قبل ها انبارقور خانه نظامی مردان کرملین نشین بود و ما را خواب خوش اندیشه های مارکس ، تا که آن رفت بر فکر استبداد- و ترک بر دیوار برلین و اندیشه اشتراک ، که همین اشتراک حضرات بود که در خواب شدیم و سر زمینی را به قومی دادیم که صد سال پیش از این ارومیه و سلماس و اراز را می خواست .با هزاران گشته و یک ملیون آواره دوباره باز خواهیم گشت و ای افسوس که خواب و خیالی بیش نبود و ما را از تمامی جهان، و سازمان ملل اش ، توصیه به شکیبائی است و باز بر خود مشتبه شدیم که انسان های مدرن را نیاز به سلاح نیست و غافل که هزاران انبار اسلحه در همین بیغ گوشمان ارمنستان جا داده اند برای یک ترکمن چای دیگر و یا یک عهد نامه ای از همان نوع گلستانی که این بار سرزمینی را از ما جدا کنند به وسعت سبز های تمامی دنیا . ای دریغ که چه ساده دلانه سرزمین قدس گونه خود را به صلیبیون ارمنی باز گذاشتیم که به باور خام خود دوباره در سر میز گفتگو باز خواهیم کرفت و از همان اندیشه های بنی صدری

هیهات که شخصیتی امام گونه میخواست به بلندی جماران و فریادی که لشگر عاشورائی را علم کند که سر در کف دست و سلاح در بغل آن کنند که  بر سر  متجاوزان  صدامی رفت در خرمشهر. یک رهبر کاریزما حتی کمتر از سطح رهبری انقلاب ایران در آذر بایجان و آن هم به قامت علی یف نمی توانست  نکهبان قره باغ عزیز باشد ،در ساختار مغز یک کمونیست دو اتشه کاخ کرملین که در مرحله اول خواستش نگه داری مرز های جغرافیائی روسیه بود و خاک آذر بایجان را نمی توانست از گزند داشناگ های ارامنه نگه دارد،شاید هم همزمان در فروپاشی به هر یک وعده حکومت های سرزمین های تشنه آزادی را طوری القائ کرده  بودند که گزند به خواسته های امپریالیستی روسیه نخورد، همان که از روز نخست ارامنه را مسلح کرده بودند،و کوچاریان را در راس ارمنستان و  گرجستان در کف شوارتز ناذه ،ترکمستان و اوکرائین و تاتارستان و وتاجکستان و سایر ممالک را سری از سر های کمیته مرکزی سابق را اقتدار دادند و قسمت ما علی یوف بود که نتوانست قدم های موثر بر دارد در استقلال آدر بایجان و اگر هم اقدامی کرد که البته هم انجام داد که صرفه ای نداشت ، باشد تاریخ را شاید دو باره بنویسند و همان طور که شارون اسرائیل بعد سی و اندی سال با پس گردنی انتفاضه و یا گفتگوی های راه جدید خاورمیانه یا اصلا هر چه که صورت ظاهر باشد بالاخره رفتند بیرون یعنی اتفاقی در مایه های اخراج.

حال همتی باید نشان داد تا شارون های مناطق اشغالی همیشه نتواند سرزمین انسان ها را به زور و  سیطره نگه دارد

خدایا جان مرا نگیر تا به گوه های قرباغ و آب های روان برسم و در مام وطن بمیرم.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد