نقدی بر مقاله (نمیتوان فهمید) از آتوسا بزرگ مهر

«به نویسنده شلیک نکنید!»

                                         (در دفاع از مسعود بهنود)

بحث از نظارت استصوابی نوشتن،ما ایرانیها را چندان خوش نمی‌آید.بسیار جر زنی‌ها از این نهاد بر خاطرمان نشسته‌است.دور نیست جنجال بر سر مجلس ششم و ردّ صلاحیت اولیه «معین» و حتی «مهرعلیزاده».البته ذکرش بجاست که گویم گیرم همه اینها حق‌کشی بود،اما چنانکه بارها نوشته‌ام در آن‌زمان جنبش اصلاح‌طلبی بشدت در دام باندبازی و مصلحت‌اندیشی جبهه‌ای بود و در خود دچار نفاق.اختلافات بشدت اوج می‌گرفت و اینهمه تنها اصولگرایان را سود می‌رساند.بنابراین اعتراضی شایسته از اصلاح‌طلبان ندیدیم و مجلسی یکدست روانه میدان بهارستان شد.دیگر،انتخابات دو ماه قبل بود.آری،معترفم به اشتباهم.چرا که به مانند اکثریت این تحلیل را داشتم که هاشمی رأی اول را می‌آورد و معین رأی دوم.انتخابات به دور دوم می‌رود و در دور دوم معین پیروز خواهد شد.اما روزهای تأیید و رد صلاحیت،نشان داد که عده ای به جِد قصد نابودی اصلاحات را دارد.این را هم بگویم که اگر معین تأیید نمی‌شد،من نیز در انتخابات شرکت نمی‌کردم.چرایش را در طول نوشته‌ام توضیح خواهم داد.

به هر کش و قوسی که بود معین سرانجام آمد.این نویدی بود که بین بد و بدتر انتخاب خواهیم‌کرد.آری ،گفتم نوید!بیایید واقع‌گرا باشیم.ما در ایران برای حصول شرایط بهتر رأی نمی‌دهیم،بلکه برای ثابت نگاه داشتن شرایط قبلی است که در انتخابات شرکت می‌جوییم.پس تصمیم کلّی همان بود که در مناظره آقایان گنجی و بهنود از زبان آقای‌بهنود شنیدیم.یعنی شرکت در انتخابات.حال که این انتخابات در هر رو مشارکت بیش از60٪مردم را با خود خواهد داشت[چرا که قاطبه مردم ایران رأی را نه یک حق قانونی که یک تکلیف الهی برای خود بر می‌شمارند]چرا کسی بر سر کار نیاید که حداقل موافقتی با او در ما هست؟و سپس در برنامه رادیو آمریکا دیدیم و شنیدیم آن جمله مشهور آقای‌بهنود را:«دموکراسی از صندوق رأی بیرون می‌آید.»و در اواخر برنامه گفتند:« اگر معین نمی‌آمد،من در انتخابات شرکت نمی‌کردم.»و من نیز شرکت نمی‌کردم.چرا که یگانه هدفم از رأی دادن ،تنها حفظ همین آزادی پوسته‌ای حاکم بر جامعه بود.مقصودم همین استفاده نیم‌بندی است که می‌توانیم از اینترنت بکنیم و کتابی بخریم و بخوانیم و فیلم و تئاتری را به تماشا بنشینیم.باور داشتم برای گذار ازوضع موجود به دموکراسی ،بدون وجود آزادی حداقلی نمی‌توان برای آزادی متعالی[همان آزادی ابراز عقیده و قلم و گفتار]دورخیز کرد.بهر جهت رأی دادیم.به معین.معین شکستی فاحش خورد و در کمال ناباوری هاشمی و احمدی‌نژاد به دور دوم آمدند.حالی،در میان بهتمان باید تحلیل‌ها را تغییر می‌دادیم وتصمیم‌ها را برای دور دوم می‌گرفتیم.

ما که یکی از ترسهای اصلیمان آمدن هاشمی بود[همان بدتری که به خاطرش باید معین را که گزینه بد بود انتخاب می‌کردیم]،در برابر راستگرایی افراطی مانند احمدی‌نژاد به همان هاشمی رضا دادیم.با یک چشم نگران فردا و چشمی دیگر بخون نشسته از ناچاری این انتخاب،به هاشمی رأی دادیم.شکست خوردیم. این که می‌گویم به مطایبه‌ای ماننده است ،اما در این مدت یک هفته از بسیار کسان شنیدیم که هرآنکه به هاشمی رأی دهد مواجب‌بگیر و مزدور اوست و پس معلوم شدن نتایج همان‌ها گفتند ای وای!پس چرا احمدی‌نژاد آمد؟!امروز،این شجاعت با من هست که بگویم اشتباه کردم.من در تحلیلم اشتباه کردم.چرا که منطقی فکر کردم.باید می‌دانستم در ایران مردم احساسی تصمیم‌می‌گیرند.توضیح دلایل اجتماعی شکست اصلاح‌طلبان در این انتخابات را در یکی از مقالات سایت آقای‌بهنود نوشته‌ام که در صورت تمایل می‌توانید  آنرادر4قسمت به این آدرس مشاهده فرمایید:

http://behnoudonline.com/2005/06/050626_008141.shtml

اینها همه گفتم،تا مجالی یابم برای دفاع از آقای‌بهنود.تا تفسیری بر جمله مورد اعتراض جناب بانکی بنویسم به حدّ عقل و تشخیصم.این جمله جناب بهنود را من چنین تعبیر می‌کنم:«هر چند گذر افرادی که آینده این مُلک بدست آنهاست ،از فیلتر تشخیص محافظه کاران با جهت‌گیری سیاسی مشخص نقض فاحش دموکراسی است،اما با وجود همین فیلتر می‌شد انتخابی درست داشت.»آیا مردم انتخابی درست داشتند؟از خود بپرسیم:داشتیم؟بهرحال معین از سد شورای نگهبان عبور کرده بود.می‌دانستیم به وعده‌های زیبایش جامه عمل نمی‌پوشاند.اما مگر نمی‌توانستیم همان اندک را که خاتمی فراهم آورده‌بود به یکباره چوب حراج نزنیم؟من باز بر همان نقطه انگشت می‌گذارم که درمورد کودتای28مرداد و در دلیل شکست جنبش مشروطه نهادم:«رشد اندک آگاهی سیاسی مردم ایران!»تا آنزمان که مردم ایران نه با واقع‌گرایی،که با احساسات وارد سیاست شوند شکستی سنگین در کمین است.به جرأت می‌گویم خرد جمعی اشتباه کرد و باید منتظر ضرر بنشیند.می‌شد این آزادی قطره‌چکانی را حفظ کرد و شرایط را برای چهار سال دیگر تثبیت نمود،حتی با وجود شورای‌نگهبان.آری،من با جمله و نظر آقای‌بهنود موافقم.

حالی، انتخابات برگزار شد و انتخاب هر چند اشتباه،اما باز رأی مردم بود که نشان از دموکراسی است.من باز صدا و تصویر آقای‌بهنود در ذهنم هست که گفت:«دموکراسی از صندوق رأی بیرون می‌آید.»،جمله محمد قوچانی که روز پس از شکست در سرمقاله«شرق»نوشت:«دیروز اصلاح‌طلبی از دموکراسی شکست خورد.»و صدای افسوسم پس از خواندن جمله‌اش که گفتم:«و عقل‌مداری هم!» 


                                                 

*********************

 

بعنوان موافق آقای‌بهنود و مخالف جناب‌بانکی اظهار می‌کنم که برای نظر مخالف ایشان و دید بازشان در نقد احترام قائلم و سپاس می‌گویمشان که فرصتی دادند به من برای پاسخ.این عنوان که برای مقاله‌ام انتخاب کرده‌ام نه از آن جهت بود که بگویم نقد مانند گلوله است.چرا که از آقای‌بهنود آموخته ام«گلوله بد است».نقد سازنده،همواره مفید است و اصلی ریشه‌ای در اعتقاد دموکراسی .عنوان انتخابیم،تنها برای نشان دادن صراحتم برای دفاع از آقای‌بهنود بود.


-------------------------------------
---------------------
---------

نوشته فوق از دوستی رسید که نقاط مهم و آموزنده ای داشت حال توضیحا حرفی دارم نه بر نقد نظریه ایشان بلکه تکمیلی باشد بر نظریات قبلی خود.
خوشحال شدم ازنظری که عنوان شد، قصد شلیک به نویسنده نبود،درست برعکس کسانی که بر ساحل عافیت نشسته اند حق بمباران تئوری را به سرزمین آبا و اجدادیشان را ندارند، اگر حزبی تحلیل غلط دهد در انتخابات باید مدت مدیدی بر سایه نشیندو تلاش کند و به فهمد که از چه روی نتوانست خلقی را به دموکراسی و یا خواسته هایش، به حق توّجه دهد، چرا خلقی به مانند آن حزب و دسته فکر نمی کنند، مشکل کجاست،باید به نقد نظریه خود نشیند، اگر امثال آ آ بهنود یک عمر،به شرکت حزب توده در کابینه قوام اعتراض داشته و مشمول عفو نمی فرمایند، دلیلی ندارد حقیر از شاخه به آن شاخه پریدن ایشان و تناقض گوئی و تئوری های یک هفته ای ایشان را دلیل موجه به دانم و خلقی را به چهار سال صبر نمودن ،حوالت دهم.آقایان باید جامعه را از دید یک هم وطن مزد به گیر حد اقل دست مزدی تحلیل کند،آن چه آقا گروبی اندیشید ،قسمتی از حقیقت بود، . تکمیلش در مغز آقای احمدی نژاد و دوستانش قرار داشت، تا به آن پایه دوستان مشارکتی و سازمانی ایشان در تحلیلشان سقوط کردند ، که خلقی را به آقا هاشمی حوالت دادند، هاشمی ای که در هشت سال اقتدار دوستان ایشان به عالی جناب سرخ پوش شهرت داشت.کسی که به منظر دموکراسی ،از صندوق رای نگاه می کند نباید به گوید اگر آقا معین نبود ،من نمی آمدم- به وقت مقتضی میگفت اصلا چرا آقا معین ، آن طنّاز سایت نشین که تمام یک هفته از فیزیک آ قا احمدی نژاد بد گفت، فکر نمی کرد که آقا معین هم زیاد قشنگ ؟ نبود یا اصلا خوشان شاید آئینه ندارند.بگذریم. باز اصل سخن حقیر اینست
(اگر تمام مدارک تحصیلی و سابقه حزبی و ادّعا  های آقایان دوم خردادی را پشت یک تریلی ده چرخ بار می کردی کمرش می شکست ، چرا با چنین باری درد ملت را به اندازه آقای کروبی نفهمیدند و زیاد هم ناراحت نباشند ،روشنفکرانی اینچنین هم در زمان شاه سابق به خطا رفته بودند)ظاهرا این تمامی درد ملت ماست که روشنفکر جماعت به قدری دور میمانند از مردم ،که آخر سر در حالت ایزوله شدن می گویند : بابا این مردم را ول کن نمی فهمند و ارزش ما را نمی دانند. همین حال اگر در سایت وزین آ آ بهنود یک نگاه آماری به اندازیم مشاهده می کنیم که کامنت های موضوع سیاسی ایشان کم شدند و جوانان از دو گانه نگری و تناقض نویسی ایشان در رنج اند. میشود در همین چند هفته اخیر همه اعتراضات نظری خوانندگان  را دید
به جائی دور نرویم در قضیّه خروج هخا، میبدی آن قشنگ لوس آنجلس تا بدان جا پیش روفت که گفت :« خوب ایشان هم راهی برای آزادی ایران دارند و باید گذاشت کار خودش را به کند» کسی بعد یقه ایشان را نگرفت که مرد- تو هم مردم ایران را مثل هخا ... تصّور فرمودی، ویا در فینال انتخابات نظریه ای داشت مبنی بر تئوری دائی جان ناپلئونی که کار کار هاشمی است – وقاهت هم حدی دارد؟
اگر کار مردم به  انتخاب آقای احمدی نژاد رسید، .مقصر خود آقایان تحلیل گر است که اشتباه می فرمایند و نظر به خلقی که گرفتار معیشت اند را ندارند. فکر و نظر یک فرد و حزب باید سندّیت داشته باشد و هر هفته و هر مقاله به سوئی نه لغزد.
حرف سخن آخر اینکه، آ آ بهنود قلم زیبا دارد و تواناست ،شعر می فهمد ،رومان زیبا می نویسد، اخلاق ادبی دارد، مودّب است، دلیلی ندارد مثل یک سیاست مدار با قوت در راس یک حزب تحلیل به روز کند و جهت سیاسی را بشناسد . چون سیاسی بودن کار حزب است .کار یک نویسنده نیست
            
                             با تشگر از آتوسا عزیز
                                                                  حسن بانکی    شهریورماه

به داد بچه های عزیز کارکنان در مانگاه ها برسید

عهدی داشتم که خصوصی نکنم این وب لاک را ، همیشه در مسیری باشیم که بیاموزیم از هم دیگر  ، و لی امروز یکی از روز های خدا بود ، خسته از هر چه طبیب و مسائل در مانی شهر ام ، که توان خواب با این همه حقارت حضرات سوگند خورده را ندارم ،

مشکلی درمانی آشنائی، مرا واداشت به دکتری دندان پزشک که به تازگی ها مشرف به بیت خدا نیز شده معرفی کنم ، که خبر رسید 1200000ریال مطالبعه حق الزحمه کشیدن دندان البته به عمل جراحی نموده است ، که ماندم در کار این دکتر حاجی شده که اخیرا هم کاندید شورای شهر مان بود. باید کاری می کردم ، با مشاوره چند پزشک حاذق ، کوچ مان شد به هلال احمر ، که هر چه باشند ، خودی اند و اهل کتاب و حساب، مصالحه شد به 600000 ریال ، که دل کندیم از محبت ثلث حقوق بازنشستگی معلمی ، که حدیث دیگر را طلب می کند و وقتی دیگر. و بگذریم که همین مریض جوانی رشید تحصیل کرده و بیکار فرزند همین معلم تقائدی است ، و این هم باز روایت دیگری را می خواهد. در طول عمل جراحی که ساعتی بود.

دختر بچه ای تنها با لباس های مندرس روی صندلی انتظار، خوابی به شیرینی رویا های مان داشت و من بین این دو موجود عزیز، یکی جوانی بیکار با آن تحصیلات و دیگری کودک خفته در نیمکت انتظار، خلسه وار روی دو زانو

چمپاتمه نشستم ، و در هوای خنک محوطه ، چشمهای من به دنبال رو اندازی بود که به توانم پیدا کنم برای دخترک ژنده پوش، به نظرم رسید شاید اهل غربت اند، چرا که تمام اهالی شمال و غرب کشور برای تداوی خود همه روزه به تبریز روان ، دریغ از یک ملافه و رواندازی برای بچه.   پرستاری با یک دنیا عشق مادرانه رسید و بچه را بدون اینکه بیدار کند در بغل گرفت و به اطاق پرستاری برد، . من در هراس که ای کاش به کسانش می گفت ، شاید در نبود بچه، هراسان شود .

با احترام از اوُ خواهشم را بیان. و این بار نوبت خانم پرستار بود که گفت : ای اقا بچه خودم است ، چون جائی برایش ندارم به محل کارم می آورم و تا عصر بچه خسته می شود ، می دانم در مانگاه جای مناسب برای بچه های کم سن و سال نیست، ولی چاره ای ندارم.

ماندم که بااین درامد های درمانگاه ها واقعا چه می کنند، کاش لااقل مهدی برای این کودکان در نزدیک همین اماکن می بود، که لااقل بچه های این عزیزان در محل کار مادرانشان ایمن باشند از هر چه که اپیدمی هولناک مرک است.

 

 

 

نمی توان فهمید

هر عاقلی می داند که تا شورای نگهبان و نظارت استصوابی هست انتخابات در ایران نمی تواند آزاد و کامل باشد. اما با معیارهای موجود با همین قانون و با همین نظارت می توان گفت آرای مردم حفاظت شده است.سایت اقای بهنود.

من نمی توانم حرف استاد خود را به فهم، ایا کسی است مرا کمک کند. خیلی مزامین در نقل و روایت آقای بهنود گفتند و نوشتند و لی باور کنید ، من به آ آ بهنود اعتماد و به نوشته هایشان اعتبار دارم ، هر چه بیندیشد چون عاقله مردی است برای من عزیز است ،ولی این عبارت ایشان را در حق کابینه و انتخابات و شخص آقای احمدی نژاد را نمی توانم هضم کنم ، آیا من به کج فهمی مبتلا هستم ، یا اقا بهنود اصرار در فهماندن من دارد؟ این که در پاراگراف فوق دو جمله ضد و نقیض است آیا می تواند فهم مرا از درک عاجز کند.در حین  مصاحبه ایشان در صدای آمریکا من را در راهی که انتخاب کرده بودم راسخ تر می کرد ، من دیگر قانع شده بودم راهم که می روم درست است، چون بار ها وبار ها از او و سایر اندیشمندان شنیده بودم که دموکراسی از صندوق رای می گذرد، و طبعا نیز همین طور بود و است ، ولی ایشان د رپاراگرافی از صحبت های آخرش گفتند ، اگر معین نمی آمدند ایشان نیز نمی آمدند،به این معنی که اگر آقا معین نباشند، من به آن حدیث که عرض شد،یعنی عبور دموکراسی از صندوق رای اعتماد ندارم ، حال با این نه ضد و نقیض بلکه دو گانه اندیشه را حق دارم نفهمم

شاید بنده که از اقای بهنود دورم و ایشان از ما دور ، نیاز داریم همگی بنشینیم البته بدون آقا بهنود یک بار دیگر کالبد شگافی هر چه که اتفاق می افتد به نمائیم و صد البته از راهنمائی های ایشان سودخواهیم برد.

تنها  کامنت گذاری و سایت ایشان، دیگر امثال مرا شاید قانع نمیکند به هر آنچه که در ملک ایران اتفاق می افتد، و ایشان حقیقتا دور است ، در ضمن ایشان در همان مصاحبه گفته بود که ایرانی در حال می خواهد زندگی کند برایش آزادی و هر انچه اتفاق می افتد را باید به صور اسرافیل ها و گنجی ها گذاشت ، اگر آن ها یعنی هم صور اسرافیل و یا اکبر گنجی آزادی می خواهند برای خودشان  می خواهند. فرموده بود ایشان این خواستن ازادی سیاسی را به اکبر خان در آخرین تماسش با او به ایشان نقل کرده است . خوب اگر اقای بهنود با اکبر اقا رودر وایستی ندارد و روبه رو حرفش را می زند، حقیر چرا باید از مقام علمی و شخصیت روزنامه نگاری ایشان رو در

وایستی داشته باشم ، یک دانش آموز که نمی تواند سئوالی از معلم خود داشته باشد و خجالت هم بکشید

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان..... هزار باده ناخورده در رگ تاک است

خوب برمی گردیم به دانسته های بهنود خان ایشان من به یقین اقرار دارم تا در ایران تشریف داشتند به هر آنچه که اتفاق می افتاد و مربوط به مسائل اجتمائی بود به طور دقیق تحلیل داشتند و ما می اموختیم، ولی در حال در جایگاهی قرار دارند که لااقل من نمی فهمم این دو گانه گوئی های او را. اگر منابع اطلاعاتی ایشان از درون کشور به طور مدام از طریق احزاب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است باید یه خدمتشان عرض کنم زهی اشتباه ، اگر از منابع دانشجوئی است که آن هم بحث دیگری را می طلبد، تنها می رسیم به اخبار های منتشره BBc ,   و یا voa` که باز سئوال کافی است . بک تحلیل گر مثل ایشان باد در متن جامعه قرار داشته باشد ، چرا که نیاز جامعه به تحلیل است .شاید من و امثال من امکانات رادیو ئی ایشان را در انگلستان می فهمیم که باید رعایت کند . ولی این دلیل نمی شود که تحلیل ایشان در امر انتخابات درست بوده است ، که کلی را در همین جهت منفعل کرد ایشان.

و البته آقای علی رضا میبدی بیشتر انحراف داد. می توانم به عینه بگویم که اگر این گونه تحلیل های آبکی نبود ما حال در وضعیتی متفاوت قرار داشتیم . نزدیک به آقای کروبی بودیم، از بغل همین تحلیل هاست که آقای ابراهیم نبوی برمی گردد میگوید

آقای گنجی ملت ایران قابل جانبازی شما نیستند، صدو پنچاه نفر اطلاعیه ای را امضاء می کنند ولی هیچ کدام در محل دانشگاه حضور پیدا نمی کنند و این از اثرات تحلیل های نبوی و بهنود خان است و از طرفی هم کلیه اپوزان لوس آنجلسی گنچی را عامل و سوژه می دانند که این هم قوز بالای قوز شد.

از طرفی هم کسانی که به شرکت آقای احمدی نژاد در موضوع سفارت ، به امریکا ئی چراخ سبز می داند باید فهمیده باشند اگر روزگاری دری به تخته خورد و همین دوم خردادی ها در انتخابات بعدی پیروز شدند ، این موش و گربه بازی برای آنها هم هست و زیاد هم امید وار نباشند برای آن ها قالی قرمز می اندازند.

من یک بار هم به دوستان دوم خردادی و غیره نوشتم که اقایان شما سوراغ دعا را کم کردید و چرا به طرز قیافه و لباس منتخب بند کردید و این از اخلاق حسنه دور است، خال روز ظاهری بعض شما کمتر از ایشان نیست و قرار هم نیست که یک کاندید مثل الن دالن باشد، اقا بهنود گفتند که مردم خسته شدند از این سیاست بازی های شما خارج از ایران نشینان ، که تا حدی قابل قبول بود و اینکه مردم همچین هم درد نان و آزادی ندارند هم صحیح نیست.       باشد وقتی دیگر

در ضمن از دوستی استمداد کرده بودم که مطلبی بنویسد در همین موضوع که انشاالله اگر نوشتند استفاده خواهم کرد