با سرودن هر شعر، جهانى خلق مى شود؛ جهانى پر از رنگ و بوى، طراوت و خشونت، زیبایى و زشتى، سیاهى و سپیدى و...
به این اعتبار، به تعداد اشعار گوناگون، جهانهاى متفاوت وجوددارد. ازهمین روست که هرلحظه شاعرى به کشف جهانى جدید نایل مى آیدو هرگز این دستیابى به جهان جدید پایان نمى پذیرد.
به رغم اعتقاد آنان که مى گویند «سخنهاى گفتنى گفته شده است»، شعر گنجى پایان ناپذیر است که هرروز بخشى از طراوت و زیبایى خویش را در هیأتى جدید به تماشا مى گذارد و حکایت نامکررى را بازگو مى کند. شاعر، بى دغدغه اینکه «مضمون نمانده است»، در گستره اى به وسعت زمان خالق جهانهاى رنگارنگ شعر مى شود. به این اعتبار، گوناگونى جهانها، به کثرت تعداد آدمیانى است که به خلاقیت هنرى دست مى یازند و به مکاشفات هنرى مى پردازند. اما آنچه از این همه رنگارنگى و تنوع مى توان دریافت این است که شعر تعین پذیر نیست.
زیبایى و تنوع حیرت آور شعر پارسى چیزى نیست که دراین یادداشت کوتاه بشود به تبیین و توضیح آن پرداخت، که این خود «دهانى مى خواهد به پهناى فلک تا شرح آن رشک ملک گفته شود». اما نکته اى که در کنار این زیبایى و تنوع باید مدنظر داشت ، حضور کمرنگ زنان شاعر در گستره ادبیات پارسى است. جهان شعر پارسى عموماً جهانى مردانه است و زنان کمتر مجال بروز و ظهور در این عرصه را یافته اند.
حتى آنجا که شاعران زن به خلق اثر پرداخته اند ومجموعه شرایط اجتماعى مجال عرضه هنر به آنان داده است، بازهم شعر زنان عموماً رنگ مردانه دارد؛ از رابعه قزدارى گرفته تا زنده یاد پروین اعتصامى ، ستاره پرفروغ شعر پارسى .متأسفانه در عصر حاضر نیز همچون همه اعصار تاریخ سهم زنان در خلاقیتهاى هنرى و ادبى در گستره زبان پارسى چندان قابل توجه نیست ومشارکت فعال و ورود جدى در کوششهاى فرهنگى را از این قشر نمى بینیم . اما تغییراتى که در یک قرن اخیر در تاجیکستان حادث شده، نسل جدیدى از شاعران ونویسندگان و هنرمندان را در این خطه به وجود آورده که بى هیچ شک و شبهه اى دراین میان گلرخسار، یکى از برجسته ترین شاعران زن این سرزمین است.
گلرخسار اگر نماینده تام وتمام شعر تاجیکستان نباشد ، شعر او یکى از زنده ترین، زیباترین و هنرمندانه ترین وجوه شعر تاجیک را به تماشا گذارده است. دایره وسیع واژگان، تنوع درونمایه هاى شعر، اسلوب و ساخت زیبا، برخوردارى از پشتوانه غنى فرهنگى و ... موجب شده است وى نه تنها در ایران، بلکه در اکثر محافل فرهنگى جهان، به عنوان سخنگوى شعر تاجیکستان شناخته شود.
دلمشغولیهاى متنوع شاعرانه به شعر او رنگارنگى و تنوع خاصى بخشیده است . نخستین این دغدغه ها دغدغه انسانى ناب ، فارغ از حس جنسیت و فراتر از محدودیت تعلق به جایى است.
گاهى که عاشق نیستم / دنیا همه غمخانه است / عشق و امید دیگران / از بهر من افسانه است.
گاهى که عاشق نیستم / در خانه من نور نیست / از آشنا جویم کنار / بیگانه از من دور نیست...
گاهى که عاشق نیستم / من کیستم؟ / من چیستم؟ / گاهى که عاشق نیستم / من نیستم / من نیستم .
(صفحه ۱۷۵ همین مجموعه)
روحیه تراژیک و دردآلود گلرخسار ، شادترین لحظه هاى شعرى او را نیز به رنگ غم در آورده است و گویى دیوان او «ترانه حزن» است.
امروز هم گذشت/ مانند یک نفس/ نوروز من گذشت/ بى عشق هیچ کس. گریان خنده ریز/ خوشروى بى بقا/ من غم نمى خورم/ غم مى خورد مرا. صد قطعه طى شده/ در جست وجوى خود/ صدره گشاده ام/ جز ره به سوى خود. خودروى و خود شکوف/ خودجوى و خودپناه/ من غم نمى خورم/ غم مى خورد مرا...
این نامه غم - که فى الواقع نام دیگر این کتاب است - بخشى از سنت شعرى زبان پارسى است که عموماً رنگ غم دارد. اما براى انسان معاصر، بویژه براى انسان تاجیک، «زمان»، ترانه حزن آلودى است که همه جاى آن نغمه بیدادى است که با شور شعر در آمیخته است و گلرخسار سخنگوى فریادهاى در گلو شکسته و دردهاى تاجیکستان مظلوم است که از تاراج هویت فرهنگى مردم آن سامان داد سخن مى دهد و روایتگر درد و رنج انسان معاصر تاجیک است:
براى زرد و خزان/ شعر یاد مى گویم/ براى سبز و جوان/ بیت شادمى گویم.
دمى که گریه زخمین کند گلوگیرم/ به عشق مرده خود/ «زنده باد»! مى گویم.
براى همنفسى با قفس همى سازم/ براى خار و خسى/ «کو نجات؟» مى گویم/ در آستان گمان
آسمان مبارک نیست/ به سائلان طمع/ درد زاد مى گویم...
(از شعر «در آستانه گمان» صفحه ۱۹۹)
گلرخسار، مشکلات زن معاصر جامعه خود را به خوبى در شعر خود منعکس کرده است و بخشى از ناله هاى دردآلود برگرفته از این مشکلات اوست.
خیابان زن تنها/ غمستان تن تنها/ گل تنهاى خشکیده/ به گلدان زن تنها.
خیابان زن تنها/ بیابان تن تنها/ کشدچون طفل بى مادر/ زدامان زن تنها.
خیابان زن تنها/ ز گردون مى شود آغاز/ چو روح صاحبش آخر/ به گردون مى کند پرواز.
از این کاشانه بى در/ از این گنجینه بى زر/ از این آتشگه خاموش/ از این کیهان بى اختر...
علاوه بر انعکاس مشکلات و دردهاى زنان در شعر وى، حوادث جارى در تاجیکستان، تحولات سیاسى حادث شده چندساله اخیر و بویژه زبان پارسى و نوزایى تازه آن، به نحو بسیار گسترده اى در شعر او نمود پیدا کرده است. نوروز به میهمانى خاک تاجیکستان آمده است، جشن رستاخیز خاک جشنى است میمون و فرخنده، از همین رو گلرخسار از این نماد مهم که در آسیاى مرکزى نمادى مذهبى و ملى محسوب مى شود همگان، اعم از وضیع و شریف، پیر و جوان در بزرگداشت آن متفق اند، براى تبیین وتوضیح وضعیت اجتماعى تاجیکستان مدد مى جوید و به اقتفاى شعر زیباى روانشاد خلیل الله خلیلى شاعر بزرگ افغانى آنجا که مى گوید:
گویید به نوروز که امسال نیاید
بر کشور خونین کفنان در نگشاید
بلبل به چمن نغمه شادى نسراید
خون مى دمد از خاک شهیدان وطن؛ واى
اى واى وطن، واى.
پیام دردآلود خود را به نوروز انشاد مى کند، پیامى آکنده از درد و حسرت و غم.
گویید به نوروز
که نو نیست غم ما
از حسرت خونین کفنان
چشم نم ما
از وحشت عاق پدران
پشت خم ما
گویید به نوروز که هر روز بیاید
هر روز بیاید
در غمخانه گشاید
زآیینه دل زنگ جراحت بزداید
بلبل الم ملت بیچاره سراید
گویید به نوروز که نوروز بیاید...
گویید به نوروز
که رزمیده بیاید
از سنگر مردان شرف دیده بیاید
از گور شهیدان گل غم چیده بیاید
گویید به نوروز که پیروز بیاید!
تا میهن ما پایگه میرشکارى است
در گلشن ماکشتن گل غنچه بهار است
هر پشته مزار است
مزار دل زار است
گویید به نوروز الم سوز بیاید!
در گوش رسد ناله مرغان گرفتار
گل پوش کند مرقد یاران وفادار
جاویدکند عمر فر برق شرر بار
گویید به نوروز که خوش روز بیاید!
بى حسرت و بى وحشت و مسرور بیاید
به فاتحه داور مستور بیاید
بر چشم و دل غمزدگان نور بیاید
گویید به نوروز فرآموز بیاید...
دلخواه و دل آگاه و فرآموز بیاید
برگلشن سرما زده خوش سوز بیاید
گویید به نوروز که نوروز بیاید
عاشق نکند یاد گل افشاى چمن واى
شاعر نرسد بر در امداد سخن واى
«خون مى دمد از خاک شهیدان وطن، واى!...»
اى واى سخن
واى چمن
واى وطن
واى!...
اگر این مجموعه شعر نماینده شعر گلرخسار باشد، از خلال اشعار درج شده در آن مى توان دریافت که دغدغه عمده گلرخسار زن بودن او نیست؛ اگر هم باشد نحوه بیان این دردها و مشکلات به گونه اى است که کمتر رنگ زنانه به خود گرفته است. به این اعتبار مى توان گلرخسار را - جداى از شکل شعر او - با پروین شاعره نامدار زبان پارسى مقایسه کرد.