نیمی از فصل بهاران رفت
ولی افسوس
رونقی در کشت زاران نیست
بر فراز گوه گاهی توده ابریست
خشک و پا بر جا و در ان رنگ ظوفان نیست
ماه نیسان میرود ارام و ابی پوش
باران نیست باران نیست
هر درختی چون صلیبی در سکوت باغ
باغ گورستان صد عیسای بی پیغام
دشت را قهر خدا خشکاند
ابر تا کی بر فراز گوه خواهد ماند
باد را آواز باید کرد
من زبان باد را آموختم در موسم سرگشتگی هایم
باد را با بازوان پیغام باید داد
باد با چشمهای ما بیگانه ولی بادست هایمان آشنا
باد اگر بر خیزد از اقصای این سامان
رهگذارش کوچه های زنده خواهد بود
ضربه تدریس خواهد کرد
با تکان دستمالی باد می جنبد
باد را تقدیس باید کرد