باز مفتون

نا گهان همراه یک طوفان غرشناک گرد و خاک
پاره ای از کوه پائین ریخت
یازده تن کا رگر با توشه ُ افزار ها در زیل تل خاره مدفون گشت
راه معدن نیز بند آمد
اندر آن بیش از چهل تن کارگر محبوس
چاره اندیشان یکایک صحنه را دیدند
کد خدا همره با ژاندارم و سه تن دهقان
گفت: یک کاغذ برای صورت مجلس
معلم گفت: زود یک دکتر
روضه خوان: گور کن حمال میت شصت گز کرباس
بخشدار آمد منشی هم را مخاطب کرد
«تلگراف فوری تهران- پتو -چادر-غذا- پوشاک- پول نقد»
شخص پیمان کار آهی کشید و گفت: یک سیگار
مخبر فعال بادست خالی اما یک دوربین همره اش
سر مهندس با گروهی فعله و ابزار خاک و سنگ برداری رسید از راه
داد می زد:
«اول سر معدن...»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد