شما چه فکر می کنید ، آیا میان شیوع آنفلوآنزای مرغی و حذف مصوبه گفتگوی تمدن ها و بودجه های بی رمق آن ارتباطی می تواند باشد؟
اگر به خاطر داشته باشید در بهار سال های قبل که امریکا قصد اشغال عراق را داشت یک اپیدمی وحشتناکی از شرق دور و خصوصا چین و آسیای میانه به نام سارس شیوع کرد، وحشت تمامی اورپا و کانادا را چنان در نوردید که از آن راهپیمائی های ملیونی سوسیالیست های جهان سرمایه داری که در اوایل بود، خبری نشد، در تلوزیون های اورپائی شاهد خالی بودن قطار های بین شهری شدیم، و صد البته ما ها هم ناباورانه این بلییه طبیعت را به نام سارس کنجگاوانه فقط از طریق مدیا مشاهده کردیم ، و آن گاه که همه از ترس سارس در خانه ماندند ، کار صدام تمام شد و آغازی شد برای مناقشه های بعدی.حال نمی دانم باز این بلای آنفلوآنزای آغازی برای هجوم و حرکت جمهوری خواهان امریکا برای بشار اسد بخت برگشته است ، تا تقاص آن همه بیدادی در لبنان و خاورمیانه را به ذعم حضرات نیو محافظه کاران کاخ سفید بدهند. و باز نمی دانم چه اصراری است در این عجله که گذشته باقی مانده از آقا خاتمی را به این فوریت پاک کنند
|
(مخبرکمیسیون اجتماعی مجلس هفتم نسبت به وضعیت اسف بار کارتن خوابها با توجه به قرار گرفتن در آستانه فصل سرما هشدار داد. محمدعلی مقنیان در گفتگو با "ایلنا"، افزود: چطور وقتی فردی برای امرار معاش کوچکترین بساط کاسبیاش را در سطح شهر پهن میکند سر و کله ماموران شهرداری پیدا میشود، ولی وقتی فردی گوشه خیابان بمیرد هیچ ماموری وی را نمی بیند. ( |
خوب شد حضرتش به یاد این معضل شدند، والله ما که بنویسیم هزار جور حرف تویش می آید.دیدن این نوع صحنه های واقعا دل هر انسان را می آزارد، اگر بیان احساس را پیدا نمی کنم این از زبان الکن حقیرما است ، راستش شایسته ای ملک چندین هزار سال قدمت نیست وبا این درآمد های ارزی و ذخایر،وادعای ام قرا بودن.آمار فقر و اعتیاد و بی خانمانی بیداد می کند.و بی کاری ، این معضل سالهای انباشته از فریاد های مرک بر سرمایه داری و این و آن،ته مانده توان مالی عده ای شهرستانی به بستر خوش امنیت تهران بزرگ کوچ می دهد، و برج است که مثل قارچ از گلوی تب کرده پایتخت بیرون می آید و در زیر سایه های ناموزنش، روایت کاتون خواب و بی خانمانی است.
اگر کسانی هستند که هنوز کینه گفتگوی تمدن ها را به دل دارند و بودجه مالی اش را زیاد می بینند، لااقل به تولید فکری که کرده اند و مهر ورزی اش می نامند وفادار باشند ، و به داد آن بساط فروش عائله مند و یا کاتون خواب ها برسند و به دادن کاسه های آشی نذری که قبل از انتخابات بود ادامه دهند، مشکل جوانان ما می تواند ازدواج هم باشد و کافی نیست که بعد ازدواج به امان خدا ول به کنیم و انتظار بساط فروشی هم نداشته باشیم. دیروز شاهد زندگی فلاکت بار جوانی در میان زباله های یک ساختمان نیمه کاره شهرمان بودم که از قهرمانی استانی اش در ورزش گشتی چند سالی نگذشته است ، و عجیب بود که اسم مسمائی به نام کاوه را یدک می کشد، به نظرم رسید وقتی که مادر و پدرش اسم بچه را کاوه می گذاشتند اصلا انتظار همچون آینده را برای پسرشان متصور نبودند. حال بچه محل هایش با با اسم کاوه دوا فروش می شناسند.سرنوشت عجیبی نیست.