دیگر این پنچره بگشای که من
به ستوه آمده ام از این شب تنگ
دیر گاهی است که در خانه همسایه من خوانده خروس
وین شب تلخ و عبوس
می فشارد به دلم پای درنگ
دیر گاهی است که من در دل این شام سیاه
پشت این پنچره بیدار خموش
مانده ام چشم به راه
مست آن بانگ دلاویز که می آید نرم
محو آن اختر شب تاب که می سوزد گرم
...............................................
می رسد از دل خونین سحر بانگ خروس
وز رخ آینه ام می سترد زنگ فسوس
بوسه مهر که ....
م-الف سایه