از خیلی وقت هاست دیگر کم کم احساس میکنم که دیگر دارم آنچه که یاد گرفته ام از کل بالا می آورم، از روزمره گی و بیهوده گی .
شاید در اصل از روزنامه ها و اخبار.قبول دارم که آنچیزی که کیهانیان می خواهند در درون من اتفاق می افتد، و آنهم بی اعتمادی و هر چیزی که دوربر من است.
قلم را یاری نیست، و گفتار را همچنین،شاید باورش هم برای خود من هم مشکل باشد.
خیلی هم برای من سخت نبود این احساس،چون همه آنچه که اتفاق می افتد ، آرام آرام پیش میآمد.اول بیهودگی و بعد ......
یک رویداد همیشه هم یک اتفاق نیست ، که نتوان پیش بینی کرد. مثل انتخابات مصر که اخوان المسلین تقریبا می توانند پیروزی را در کمین ببینند. یا که دو خانم به نمایندگی در اطاق بازرگانی جده عربستان پیروز شدند، اینکه می گوئی یعنی چه ؟ هچی به همین راحتی.از وقتی که جورج بوش جهت ابراز علاقه دستی به پشت مبارک کشید ، شاخص تنفر اهالی مصر نسبت به رئیسشان بالا رفت.
خلیل زاد دستور گرفته با مقامات ایرانی گفتگو کند ، این هم معنی مشخصی می تواند داشته باشد و اگر چه که نوری زاده لندنی هم خیلی خوشحال نباشد ، مثل سایر دو هزار پانصد ساله ها.
بوش همین امشب گفت باید مردم امریکا درک کاملی از دشمن را داشته باشند ، اینکه اگر ما در عراق نباشیم حتما باید در خاک امریکا با ترور ریزم به جنگیم ، یعنی تا حالا حالا باید باشیم.وباز گفت که خروج از عراق به امنیت شهروندان امریکائی صدمه می زند و این هم از آن حرف هاست.اورپائی جماعت هم که پاک تاجر شده اند و می دانند که چطور باید با جهان سومی های دست خالی معامله کنند و همان که به صدام کردند ، قرداد پشت قرارداد را به نافش بستند. و بوش گفت که آلمان و ژاپون هم استبداد زده بودند و حالا هم دموکراسی دارند ، این منم طاوس علیین.چشم رفقای پولیت بوروی شوروی را دور دیده است، و می گوید حتی شوروی سابق به دموکراسی رسیده اند، خدا خودش رحم کند. از خیلی وقت ها که ما جوان بودیم می گفتند جنگ سرمایه بر علیه فقر همیشه بوده ، مثل اینکه بد هم نه گفته اند.