باز هم چای

صبح به دنبال یک دوست که کارش خرده فروشی چای در بازار تبریز است رفتم و عنوان مطلب شنیده ام از سیمای مبارکه شدمُ بلا دور تا عنوان گفتمان شد دیدم در استدلال به قول سعدی رگ های گردن قوی.مثل اینکه به قول ترک زبان ها دیده های مرا دیده بود و شنیده های مرا شنیده.

و با اصرار من آرامُ شد و فرمودند: ای آقا اگر این چای شمال ما عینهو پسته رفسنجان بود و یا مثل برنج شمال و یا اصلا مثل فرش وطنی خودمان و خشکبار مان ُبا کیفیت  مگر مردم و خلق الله مرض داشتند که چای خارجی نوش جان کنندُ بابا چطوری شیر فهم کنم شما را .... این چای وطنی خوردن ندارد به فکر نشئه ما نیستید لااقل به فکر کلیه هایمان باشید ُ به قول کیهانیان ماندم معطل چه عرض کنم این کلیه دوست وبی نشئه را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد