.....از دل تمام تاریخ پارس و هخامنشی که به غلط تاریخ ایران نام گرفته جز مشتی از دغل کاری مستشرقین نژاد پرست نیست ...ماهیت واقعی یک امپراطور بیگانه ی بر خون و از خون برآمده که در منطقه خیزش صنعت و هنر جهان، از خود یک خشت مال،یک آجرپز،یک حجار، یک زرگر و یک نقاش نداردو تا پایان تاریخ،جز بر نیزه اش بر جیزی تکیه نکرده است.
هنر مندان ملل مغلوب،با بر آوردن عظیم ترین و زیباترین فرم ها ،برای تاریخ گذارده اند که این ابنیه نه نمایشی از قدرت هخامنشیان، بل یادگاری است از نازک اندیشی هنر مندانه در میان ملت های که مغلوب خون ریزی هخامنشیان شدند و اینک تاریخ جز تل های ویران، از تمدن بسیاری از آنان نشانی ندارد. در تمامی این یادمان های تاریخی ، که بوی از ایران و ایرانی کهن پیش از پارس می آورد خوش بختانه یک منحنی کوچک خط و نقش نیست که بتوان نام هخامنشی گذارد. در تخت جمشید است که ما الگوی متمرکزی از تمدن ایران کهن پیش از هخامنشیان به دست داریم و در تخت جمشید است که با البسه ،هنر ،تولید صنعت و حتی خلق و خوی این همه قوم ایرانی متمدن ولی مغلوب آشنا می شویم. و آن چه را که طراح صحنه بار عام داریوش در تخت جمشید باقی گذارده، به راستی سخن گوی سر نوشت ملت های مغلوب ایرانی است و حتی غیر ایرانی با تاریخ و با آینده گان است ،آن هنر مند کم نظیر ،به خوبی توانسته است نظم و سکوت و آن ناگزیری را ، که پیوسته در میان ملت های مغلوب و مجبور موقتا جاری است چنان به استادی تصویر کند که گوئی آن ها به اشتیاق هستی خود را تقدیم می کنند که ناظر امنیتی که شاهد دو شقه شدن جماعت اشراف با ندار ها را نادیده گذارده است و حکم به سانسور نتوانسته بدهد. شرق میانه بار ها بارها است که قبل از هخامنشیان در این سرزمینی که ایران نامیده می شود بوده اند و تنها نه حفاری ها بلکه یافته های این سرزمین گواه بر اصل بودن تمدنی قبل از پارس را دلیل است ....