خرافه در کتب لغت به حدیث باطل، افسانه و اسطوره معنا شده است. اخیرا چند مقاله در مورد مسأله ی خرافات می خواندم. عمدتا خرافه ها ریشه های منطقه ای دارد. مثلا بخش عمده ای از آسیا، یا اروپا و یا کشور های خاورمیانه هر کدام خرافه های مشترکی دارند. در یک نظر سنجی خواندم که حتی اساتید عقلانی ترین مسائل در دانشگاه ها هم در یواشکی خود به نوعی به این خرافه ها پای بندند. دلیل روانی آن را هم روان شناسان در این می دانند که تصور می کنند از عمل کردن به خرافه ضرری نصیب آنان نمی شود؛ ولی احتمال ضرر در عدم پای بندی به آن هست. همین نقطه ی روانی متأسفانه عامل رشد خرافه ها شده است و بسیاری از کسان هم در همین نقطه مسکن می گزینند و از این حفره ی روانی سود های شخصی و اجتماعی می برند.ساکنان این حفره ها متأسفانه در بسیاری از موارد اعتقادات دینی را دستاویز خود می کنند. آدم هایی که به فکر جامعه بوده اند، همیشه آنها را به عقلانیت فرا می خوانده اند. ولتر در سال ۱۷۶۱ در نامه ای نوشته هر کاری مایل هستید انجام دهید فقط خرافه را نابود کنید. آنهایی که به بقای اصول و پایه های اصلی ادیان معتقدند باید بیشتر از دیگران به پالایش خرافه ها از ساحت دین بپردازند، زیرا آنان که به بقای خود فکر می کنند بیش از دیگران به خرافات به نام دین پای بند هستند!