به آقا بهنود

از خیلی وقت ها است باور جمعی به دنبال یک افسر وظیفه ای بود که رفیق قافله می دانستند که خود خطا است ُ و گویا در دست رژیم شاهی خود آلت دست بیش نبود .حال می فرمایند وظیفه بود که بیطارش می گویند و حال راننده تاکسی در فرود گاه های آلمان منتطر مسافر تا تنگ نای صبح می ماند و عذاب وجدان دارد و حتی نزد فرزند هم دلیل بر راست گوئی نمی بیند که چرا وکیل نگرفته .نه آقا همزه بگو که آلت فعلی بودی مثل هزاران تقی زاده . خودت خوب نوشتی که گمان تخصص برند خلقی به رودخانه انداختن جماعت روشنفکر تو را که آن سیلی خوردن سعید هم از آن حرف هاست.بهنود خان این روشنفکران   صمد آآ های ما را دوباره خواهند کشت مگر نویسنده شرق در همین ما ها قبل سردار ما را اوباش ننوشت، حال آنکه که جناب ابوی نویسنده محترم شرق سپهدار تنکابونی نبود. مسبوق به سابقه هم خاطراتی است که دخترم فرح اش می گویند. نه آقا ایشان ادامه حیات ضد اطلاعاتی خود را ادامه می دهند.شما دیگر چرا در دام می افتید، والله که خشن نیستیم وقتی سوژه کم می آورند بدنبال باوری می افتند که ناباورش کنند،اخرین سفیر شاهی  هم که در دربار ملکه بود به فکر بازگوئی خاطرات و تبرئه خود در voa می افتد . صمد و شیخ خیابانی و سردار ملی و... هزاران نفر را در همین آذر ماه سال 1325 گشته اند .حال بگویند کی بود کی بود من نبودم ، نه آقا بودید اگرچه به فرزندانتان هم دروغ بگوید،اگر آن موقع وکیل نگرفته بودید ،باید در دادگاه تاریخ حتما وکیل داشته باشید.وثوق الدوله و بهار با هزاران وکیل نتوانستند از قرارداد تقسیم جان به سلامت ببرند ولی احمد شاه برد. این روز ها روشنفکر های دور از وطن  از عاملان قراداد ۱۹۱۹ اسمی نمی برند شاید نوه نتیجه های آ» دوره هنوز هم در کافه های فرنک قهوره می خورندُ به عمد ُ باشد که  از ملک شعرای بهار و وثوق الدوله و سایرین و حتی قوام عامل گشتار هزاران آذر بایجانی را هم تبرعه می کنند  و قوام این سال خورده و عامل سی تیر ملی شدن نفت را سیاست مدار استخوان دار می شناسند  
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد