اوُلی و دوُمی

آنکه اسمش قزافی بود و خیلی هم داشتُ به عبارتی دلی به اندازه منقل. همان اول کاری کرد کارستان که همانش را هم روئسای ما را خوش نیامد.ودیگز کره بود از نوع شمالی اش. که اتفاقا ما هم یک وقت های در قدیم پهلوانی داشتیم به اسم شمالی که خیلی هم کیا و بیائی داشت در همان عصر شاهی و بعد ها شد دست فروش کنار خیابان.و به برو بچه های سد معبر شهرداری هم باج می داد ُ و هر که از راه می رسید یک گوشی از ایشان می برید که همان گوش از خیلی وقت ها  یعنی در عصر شاهی ُبه حرفی و حدیثی دعوا راه می انداخت.

حال روایت ماست که چه طرحی بیندیشند روئسای قوم که نه مثل قزافی شویم و نه مثل کره شمالی . که هر دو وارفتند. خدای عالم حتم دارم کمک ماست ورنه تازه گی ها شاخص گرانی گوجه فرنگی است نه تابلوی بورس تهران و گزارش بانک مرکزی.

می ماند اینکه هنوز ما خوشیم از درآمد نفت. می شنویم از آن های که به خارج مرز های همسایه می روند و  دلی به خمره و لب دریائی در باز گشت از گرانی هتل و آنچه که افتد و دانی. می گویند این سرزمین ما بهشت است البته در ارزانی. که قدر ش را نمی دانیم. و کسی نیست بگوید نه آن که تو می گوئی بهشت نیست دلار نفتی است که مصرف می کنیم . والا بهشت سر زمینی است که آب دارد و کشاورزی دارد  و همه جا سبز -صنایع اش رو به راه است سد دارد و باران و بالاخره تولید دارد .و صد البته بیکار کم دارد. آن لیتر بنزین مصرفی که هشتاد تومن ناقابل اش می دهیم ُ آب دماوندش هم  که حساب کنیم دویست تومان پولش است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد