ارز با عین

بعد آن همه شور حال روز های انقلاب و پیروزی ، در خبر آمد که فرنگی هم هست برای رفع خستگی ُ بچه های محل رفتند سراغ اداره گذرنامه و با هزار درد سر و گرفتن سه هزار دلار و یا معادلش پنچ هزار مارک آلمان که بعله ماهم خارجه ای می بینیم و دلی به هوای سبزه . خوب دیگر جوانیم حالا حالا - نگو رندانی هم بودند که بعد دریافت ارز و تبدیل آن به ریال  ، در خود مملکت می ماندند و به پر کردن شکاف های حاصله موجود در روز مره گی بودند ، و برای خاطر مهر خروجی و ورودی در پاسپورت ، یک شبی را در بایزید ترکیه که همان پانزده کیلومتری وطن بیتوته می کردند و دوباره به سلامتی برمی گشتند به وطن معلوف ، که بعله هم هوای بود و هم سودی از این ره گذر.که بلافاصله این شگرد هم طبق معمول هم رو شد و دستور از مرگز ُ که افسران مامور خروجی مرز مکلف به دیدن فیزیکی آن سه هزار دلار شوند. در این اوضاع بود که به بازرگان رسیدیم و به صف، و دلار درمشت ، و افسر گذر نامه که بایدمان دیدن در ترانزیت ، خدایش عمر دهد و یا رحمت که آشنای بود از شهر و دلار را به قول فرنگی جماعت چنج و در شهر خود خرج اعطینا،چاله ها را از شکاف خود( زندگی) پر کرده  و همی آمد بود بدون ارز و گریبان گرفت آن افسر او را که ارزت گو ُ. و در آن حال هوای که ایشان در حالت به قول امروزی ها دپورت بود ، فریاد می کرد جناب سروان من عرض دارم حرفم را بشنوید و جواب از جناب سروان آمد که می گفت :منهم ارز می خواهم ببینم خوب بیارش دیگر معطل چی مانده ای؟، و همراه ما در میان آن هیاهو دوباره فریاد می زد : جناب سروان من ارز با عین دارم ...... و مقصود همان عرض خودمان بود نه ارز دیگر .... خلاصه بی رفیق سفر کردن هم دل و دماغ می خواهد و ما ها نداشتیم و شب در بایزید  ترکیه نگران عرض و ارز شبی را صبح کردیم 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد