هامون اگر چه دیر به خانه ام آمد

هامون تقوائی فهیم را دیدم ، شکیبا ئی مرحوم را  کاراکترش خیلی به نظرم آشنا  آمد.گمانم همین دوربرای زندگی روزمرگی ما ها باشد، البته نه هامون نوشته و ساخته کارگردان فهیم کشورمان.هامونی که دور بر ما هاست شباهت های به هامون فیلم دارد و شاید از هامون فیلم هامون تر.واقعا شما ها هم مثل من فکر می کنید ، دور بر خودتان را خوب نگاه کنید، همین همسایه  و دوست آشنایتان را می گویم، یا اصلا خودتان شاید یک هامون باشید.راستش را به خواهید من زیاد هم یکه نخوردم چون به قول تورک ها مثل اینکه از همان چشمه ای که حمید خان اب خورده ، من هم خورده ام .یا در اصل ناصر تقوائی هم ما ها را خوب می شناسد. همه مان در زندگی گاه گاهی هامونی هستیم، خصوصا موقعی که آنی که تصور می کنند ما هستیم نیستیم و بعضی وقت ها لحظه های بوده است که فکر می کنیم هستیم آنی نبوده ایم که دیگران فکر می کنند هستیم.تمام اندیشه ای که در چانته مان داریم روی دوش مان گرفته ایم و در به در دنبال مشگلاتی هستیم که اصلا و ابدا در توان حلش نیستیم ، تازه اگر دبیری های لنک هم دنبالمان باشد برای رفع رجوع کند های که به پا می کنیم و بوی تعفنش ما را رها نمی کند. وقتی می افتیم به فلسفه و ادبیات ده چهل و جوهر وجود و کنده گوئی های که دیگران کرده اند تازه متوچه می شویم که داریم سفسطه می بافیم و شده ایم خر ملا ناصر الدین و تازه تمام خواب های که میبینیم از نوع کافکای و یا هدایتی است و صبح که از خواب برمی خیزم درد در تمام استخوان های نا آرام مان -بیداری کشنده شب قبل بیداد می کند و عرق شرم و کار سی سال تمام دولتی را استفراق آن هم به طرز آلبرکامو ئی

 بی خوابی امانی نگذاشته.تقوائی به زیبائی به تصویر نشسته ما را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد