خدمتان عارضم، اولین فرد اصلاحی دوران قاجار ،شاهزاده عباس میرزا بودند.که به حق در فکر استخدام مستشار های فرانسه و اتریش و سرو سامانی ولایت خود افتاد. که تاحدودی نیز موفق بود و اعزام اشخاص با صلاحیت جهت تعلیم و تربیت و آوردن دستگاه جاپ از عثمانی به خاطر تطبیق حروف تورکی و عربی و فارسی که انجام هم داد و منظم کردن قشون به فرم و اورپای همان عصر و در عین حال چون مقر حکومت ولاد آذر بایجان را داشت و تا حدودی نیز از مکر و حیله در بارهم دور بود و کار های ماندگاری نیز انجام دادند و به رفاه نسبی مردم نیز نائل آمد و شاهدش هم در متارکه روس و ممالک محروسه ایران که همه از خزانه خودو طلاجات و گوشواره و گردن بند زنان ایلات شاه سون و زنان و خانواده های آذر بایجان داد ، که فتح علی شاه قاجار ناراحت این موضوع هم شدند،که چرا این مبالغ عظیم را در وقتش به حضرتش نداده اند و ترازو معروف را خود در موزه تبریز سال ها قبل دیده ام. بعد مرحوم عباز میرزا، دومین شخص میرزا حسین خان سپه سالار به خاطر وجود اندیشه نو غربی از حاکمیت های آن دوره اورپائی در ذهنش بود که ذکرش رفته،و در دوره های بعد به امیر کبیر و مستشار الدوله و اخوند زاده می رسیم که توان تحلیل در این مقام نمی گنجد. اما دوره پهلوی اول به خاطر گسست فکر استیلای شرق بین عاقدین قرار داد 1907 یعنی روس و انگلیس از طرفی و رجل دربار قاجار که در راسش وثوق الدوله و سایرین و بهار ، که این آخری واقعا قابل تامل است شخص بهار؟ .اما قرعه فال ایران مداری می توانست به نام مرحومین میزاکوچک خان و یا خیابانی یا اسعد بختیاری ویا کس دیگر باشد ولی چون حضرات سواد سیاسی و تاحدودی متفکر در اندیشه حکومت داری بودند، استعمار به دنبال کسی می رفت که همیشه می روند. فردی را پیدا می کنند که بعد تثبیت خود تسمه از گرده اهل تفکر بکشد که کشید. از نویسندگان معاصر مسعود بهنود تا حدودی توانسته اسم های از اندیشمندان دوران دو شاه پهلوی ردیف کند که هر یک به تصور تاریخ می توانست یک ایران مدار توانا شود که شور بختانه همکی در گروه های سیاسی غیر مفید جذب وفنا شدند. دفاع از دوران پهلوی را بگذارید همان تلویزیون های لوس آجلسی کنند و زیبنده وب وزین شما و جوانی شما نیست، و از دست ما ها هم کاری ساخته نیست چون پنجاه سال نخبه کشی سیستم گذشته و دوران قاجار به حد کافی توان تولید نیروی انسانی و فکر و اندیشه را از ایرانی جماعت گرفته. بعد تب جامعه از سال پنجاه هفت ، کم کم می رفت که باز آفرینی شود که مهاجرت اندیشه شروع میشود.لفظ شاهنشاه خو به معنی شاه شاهان است و متاسفانه شاهی دیگری که هیچ، متفکری هم در تمام ایالات دیگر نماند،و الا اگر ایالتی و به روایتی خودگردانی می بود، چه بسا مردمی آسوده بودیم، والا اندیشه چپ کجا را گرفته بود که نسق کشی اش به عهده محمد رضا شاه گذاشتند و هر اندیشه را به چپ راند و از گردونه خارج.زبان عربی و کردی و تورکی چه هیزمی به فردوسی فروخته ، که تقی زاده و علامه قزوینی و فروغی و بهار، شعر های منتسب به فردوسی را در هزاره گرامی داشت آن مرحوم به شهنامه چپاندند و از هول حیلم به دیک افتادند و بیت مشهور فردوسی که : همه تن به تن سر به دشمن دهیم
خطابه حریف مشهور فرمانده دشمن به لشگر ایران بود
به نام سرود ایران به کام رضا شاه دادند. و اشعار زبان مادری سعدی رحمت الله را که غیر فارسی بود، فروغی را پسند نیفتاد.
مگر می شوند زبان مادری ساعدی و براهنی و بهرنکی را بست و نویسنده عرب را ملخ خور گفت و اسلام و مسلمین به خاطر کاری که انجام نشده و هیچ گواهی هم ندارد، ملامت کرد ( اشاره به فرش بهارستان و سوزاندن کتاب )و کردی را به بارزانی پدر نسبت داد.راستی آن که عراب قطعه قطعه کردند اسمش چه بود؟، فرش بود یا قالی. اگر قالی است که کلمه تورکی است اگر فرش است و سجاده آن هم عربی است. آن کتاب های ابن ندیم گفته و ردیف کرده به چه زبانی نوشته شده بود در روی چه کنده شده بود که دوازده قرت سکوت ، چاپ تهران نشر کارنک سال 79 کتاب ناصر پورپیرار پاسخ آن همه ایران گردی بیهوده را ،داده.
دوست خوب من نوشتم و به عجله، و تنها دردی است مشترک ،این درد ایران ما. این موزائیک ایران با تفاوت اقوام زنده است و الا شاهی و شاهنشاهی ، ایران بدون ما ها می خواهند.برای تمام گفته هایم کتاب ها موجود است و نوشته ها حاضر.
خداوند فرموده ما شما را از تیره ها و اقوام گوناگون آفریده ایم
آرزوی سلامتی دارم برای همه آحاد این سرزمین .