نه شد

گفتیم آقا مگه ما چه چیزمان کمتر است از همسایه ، خوب ماهم بلدیم بنا و عمله بیاریم و دستی به روی این خانه سی و چهل ساله مان به کشیم هم تنوعی میشود و  داد خانم هم بالا آید از گهنه گی و درب و داغونی اش. 

هی بهش می گویم ، مادام از سن تو و من گذشته این آپارتمان نشینی ، تازه این همه وسایل خانه سی و چند ساله مگر توی صد متر خانه آپارتماتی جا میشه، و در حال با چشم خماری یک غمزه می آید که من جا می دم 

- حالا من با این همه کتاب و ... چه 

- خوب می فروشی مگه تا حالا خواندی چه شدی  

و این شدی آخر را تا ته مکشد،"شووووووووودی 

خلاصه دلم نمی اید این خانه پر از یادگار جوانی خود و بچه گی بچه هارا به مفت بفروشم و به شم آپارتمان نشین . 

شال و گلاه کردم و سراغی از معمار و بنا و فعله گرفتم ... خودم را و خانه نیمه گلنگی با صطلاح را دادم دست این بی مروت های همیشه سرگردان و همیشه خدا، گرسنه  

حال پول گور و کفن خود که هیج و همه و همه پس انداز سی و چهل ساله مان رفت تازه هیچ ... نشد. 

گو ...یه جا های مینویسند که بر پدر و مادر لعنت که در این محل ادار کند، هان  همین لپ  کار ومثل ماست که زیاد به حرف این خانم جماعت نباید گوش ندین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد