لزینگ

از اول هم اهل خرید قسطی و این حرف نبودم، نمی دانم شاید اثر تبلیغات شرکت های لزینگ بود یا ریش طمع گر در ... روید ،بود، والله خودم هم نمی دانم. 

خلاصه به گویم افتادیم در قسط و قسط دهی و خوشمان بود که تا حالا کسی از ما ندیده حد اقل خلف وعده و آن هم از نوع مالی اش را... من آنم که رستم  پهلوانی بود در سیستان. 

خلاصه مرتب قسط دادیم و دادیم رسیدیم به آخر چهار سال و رسید نوبت رد سند ماشین از طرف شرکت لزینگ و گروه دی و غیره. 

کی گفته بود که" مسلمان نشنود کافر نبیند" هان، همان روایت ما شد در این اداره بازار های این کشور مدعی اداره جهان آقای رئیس. 

خلاصه افندیم، باز امروز رفتم آخرین مدارک را که تنیده بود با جانم... با یک شرکت کاملا خصوصی؟ پست کردم به پایتخت، اما اینجا هم بخت یار نشد ، جون کارمند مسئول به گفته رفیقش در پاسگاه نیروی انتظامی مشغول سوال جواب  کارهای شده که به نظر همان دوستش کالای ممنوعه پست فرموده و بعدش همان دوست دلش به حالم سوخت و از من پاکت محتوی تمام زجر های کشیده چند صباح من ( اصل و فتوکپی تمام زندگی من) تحویل گرفت و رسید هم داد و در همان رسید هم یک هزار تومنی هم با کمال رشادت و بی مهری حساب سازی کرد و این را که چون حقیر بانکی هستم فهمیدم، باشد حلالش. ولی می دانم که باز این کار ما رو به راه نخواهد شد. 

18 درصد سود و بعلاوه به قدر یک ملیونی ناقابل هزینه بیمه و ثبت و غیره و کار گزاری ، نتیجه همان رویش ریش طمع کار در ... سگ است ؛ ای اهالی قسط و لزینگ بدانید و هوشیار باشید و از این شکر ها نخورید، که پشیمانی سودی ندارد که هیچ، موجب حقارت و تحقیر هم هست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد