باز هم برای امپریالیست ها

 دوستی داشتیم آن قدیم ها،که برای مان خیلی عزیز بود و مخصوصا که وقتی مفاهیم پیچیده را به زبان ساده برای دیگران تعریف می کرد . و همیشه خدا هم یک کتابی دستش بود و در فرصتی مناصب می خواند و ما هم پی درس و مشق مان بودیم و گاه گداری هم مشکل درسی مان را هم با همان سادگی رفع و رجوع می کرد و مخصوصا درسی داشتیم به نام هندسه فضائی که در سال های آخر دبیرستان برایمان بود و خیلی هم سخت و فراست و هوشی می خواست برای درکش. فکر می کنم به خاطر همان سخت و درک فهمی اش بود که از سیستم آموزشی حذف شد. 

سر مطب اینکه روزی یکی گفت گم یعنی خدا و نیست هم که معلوم است نیست" خدا نیست" و دم یعنی باسن و کراسی یعنی آزادی " دمکراسی" بدون لباس و از این حرف ها. همان رمال مار کشیده بر دیوار. 

و شاید هم در این نوع بحث ها بود که دوستمان وارد می شد و به طور ساده و سیستماتیک بعض مفاهیم غربی و فلسفی را معنی می کرد و ما هم عینهو پای درس اش.  

یک هم برایمان از دمکراسی گفت که مثل مقررات راهنمائی و رانندگی است و تمام، اگر نباشد همه در عذابیم و علیم

نمی دانستیم این همه اشراف را به درس و مشق و حتی دورس خارج از درس را از کی و نزد چه کسی یاد می گرفت. 

گو اینکه با هم هم سن و سال بودیم ولی همیشه یک سر و گردن ناخواسته از همه عاقل تر و پخته تر به مظر می رسید ، اصلا مثل سایر دانش آموز ها نبود ، چیز دیگری بود و تنها ورزشی هم که دوست داشت همان دو میدانی بود که صبح ها دور مدرسه بزرگ مان می دوید و نیم و یا حتی ربع ساعتی، بعد اش هم در همان روشوئی که داشتیم خودش را تمیز و مرتب می شست . 

و سر کلاس آماده و قبراق. 

دادگاه مرحوم گلسرخی و دانشیان پیش آمد و سر شب چیز های گفته شد و ما هم جوان که آن حرف ها جرقه ای در خرمن و هزاران سئوال بی جواب. 

بعض بچه ها صبح زود دور سنگ چین سیاست ،رفیقمان را گرفتند که امپریالیست چیست و یعنی چه. 

نزدیک به چهل دهه از آن جواب می گذرد و معنی امپریالیست مثل روغنی و کرمی که تا به دست و صورت می مالی جذب پوست می شود، برایم ملکه ذهن شد. 

"امپریالیست ها کشور های هستند که صبح وقتی کرکره مغازه شان را بالا می زنند در فکر منافع خود و ملت های خود در کشور های صاحب منابع طبیعی کودتا راه می اندازند و شاه و وزیر عوض می کنند و منابع آن ها را به طریقی به یغما می برند" 

در این روز ها که شمال افریقا و بعض ممالک عربی دست خوش بحران است یاد آن دوست به خیر. 

دیشب در خبر ها بود که بعض حساب های دیکتاتور های سابق را مسدود کردند، سر به ده ها میلیارد است، و برای دست گرمی برای مبارزان شرق لیبی حساب صندوقی باز کرده اند تا کی وصول کنند.برای بشار اسد نامه ای در محکومیت نوشته اند، تا چه پیش آید. 

بن لادن را در صد متری دانشکده نظامی پاکستان گرفتند و جسدش را نیز به دریا انداختند، داستانی است از هزار داستان دروغی دیگر. بیچاره پاکستان از ترس خشم پیروان بن لادن به طور کلی زیرش زد، "من نبودم من نبودم دستم بود". 

معلوم است که بن لادن چندی است که زیر نظر امنیتی پاکستان در حصر خانکی بود و آخرش هم از دست این مهمان گرانقدر راحت شد و یک آن گرا را داد و خود را راحت، تازه باید یک دست مشتلقی هم باید که گرفته باشد. بن لادن را با پول عربستان و کمک نظامی پاکستان و نقشه راه امریکا مدتی راه انداختند و به جان شوروی خرس مسلک انداختند، و بعد ها هم نوبت پاکستان بود که بدوشد امریکا را ، و دوشید و آخرش بن لادن را یابو برش داشت که "ان رجل". 

بیچاره فکر کرده بود که کسی است . دوران قذافی و بن علی تونس و یا این سر جوخه یمن و مبارک ها به سر رسیده و احساس اینکه ممالک محروسه از پدر به به پسر رسد دیگر معنا ندارد. اگر می گویند که دنیا دهکده چهانی است باید نفعش هم چهانی باشد، اگر قرار بر این است که اکتشافات ناسا را بعد مصرف در اختیار دیگران بگذارند باید هم پولش را بدهی، چرا که همین انترنت و ارتباطات و مهواره حاصل زحمات دانشمندان امپریالیست است، نمی شود که از علوم غربی برای اکتشاف نفت بهره ببری و حق بوق هم ندهی، از مهواره های جهانی استفاده بکنی و شنود هم نشوی. زمانی سران تورکیه گفته بودند که اگر خداوند به شما نفت داده برای ما هم آب دجله و فرات ، سدش می کنیم و با قطره چکان می فروشیم و حال کشور های عربی آب آشانیدنی را مجبورند وارد کنند ، مثل کویت. 

وقتی دانشمندان ژاپون صبح تا شب کار می کنند باید هم باید محصولاتش را در خاور میانه آب کند و پول نفت را ببرد،هند برای تولید مرغوب برنج اش شب و روز زحمت کشید عین پاکستان و سایرین هم، آن وقت برای یک شکم سیر باید ما برنجش را هر چند که آلوده سرب باشد و یا مواد شیمیائی دیگر، با منت باید بخریم و بخوریم. معنی ندارد زحمت نکشیم خوش باشیم. 

پول نفت را هر کجا که پنهان کنی، عینهو پنهان کردند سنبل طیب است از دست گربه، پیدایش می کنند و ازت می گیرند. 

و تازه گی ها هم مد روز شده فلان کشور را به خاطر حقوق بشر محکوم و تحریم می کنند و قیمت مورد معامله را مجبور می کنندبه دو یا سه برابر قیمت اش بخری و تازه عناصر داخلی ات هم از این معامله ها چیزی گیرشان می آید و بدشان هم نمی اید از این تحریم ها، بعد تو مقابل تلویزیون به مردم ات می گوئی که نمی توانند چون دورشان میزنیم. تازه نمی فهمی که این دور زدن ها مثل سیاه بازی های لاله زاری قدیم خودمان است. 

خلاصه امروز یاد یاد دوران دوست دبیرستانی ام افتادم که برایمان امپریالیست ها را معنا کرد و اینکه چرا سران بعض کشور ها دوست دوران دبیرستانی نداشته اند. 

احتمالا حماسی ها فهمیدند که باد به کدام طرف است و با برادرانشان دوباره باهم شدند،و اردنی ها و تورک ها و بعض دیگر چهان سومی ها هم، مگر می شود همیشه سر در برف کرد. 

در حقیقت از وقتی که دیگر شوروی وجود ندارد باید می فهمیدند که دوران دو قطبی بودن ها سر آمده. 

با هند و چین کمونیست دیگر چهانی دو قطبی نخواهد شد، نظری دیگر باید کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد