درد دلی بود که سر باز کرد

قبول داریم که چیزی به نام فرار مغز ها از اول انقلاب بوده و هست و خواهد بود. و اینکه آن کس که آموخته ای دارد مثل کسی که سرمایه نقدی دارد می خواهد یک جائی یا مکانی بیابد که سرمایه گذاری کند، یعنی داشته یک مغز علمی و یا داشته یک سرمایه نقدی همیشه باید در جائی رشد کند که مساعد آن باشد.وقتی زمانی در ریاست جمهوری محترم آقای خاتمی از این مقوله فرار مغز ها صخبت شد ، ایشان در همان زمان نیز جوابی داده بودند که رفتن مغز ها معنائی ندارد و هر کس می تواند در مکانی از این دنیا محیطی پیدا کند  ادامه تخصیل یا ادامه سرمایه گذاری کند.
بدون اینکه به خواهم سرپوشی به معلول داده باشم هیچ قبح و ناروائی نمی بینم،تنها این سخن ها فرافکنی به موضوعات است.اگر آقای خاوری در کانادا مسکن می کند و به قولی سه ملیون منزل مسکونی اش می ارزد همان آدرس غلط دادن هاست.در همین تهران شما بفرمائید که چه مقدار منزل و آپارتمان میلیاردی هست که به گران بودن منزل آقای خاوری تکّه می زنید.بنده ساکن تهران نیستم ولی حتم دارم که در همین تهران خانه های ملیاردی کم ار کانادا نیست.اصل مطلب از بین می رود.آن های که برای استخدام یک معلم و یا یک گروهبان و یک کارمند ،اداره جات عریض و طویل به راه انداخته بودند باید بیندیشند.مگر خاطر مبارکتان نیست یر سر یک قبول شده دانشگاهی سالهای دهه شصت چه پرس و جو ها می شد.آقای خاوری کارمندی بودند در بانک سپه از همان اول هم همیشه یکی از اولین ها بودند،که صادقانه مثل همه دنبال معاش عائله بودند،چه تفگری او را این چنین کرد باز یابی علت ها مهم است.هر بچه دانشگاهی یک لیسانس در بغل که مغز نیست،توهین اطلاق نشود در همین امسال حقیر نردیک به یک و نیم ملیون به دانشگاه آزاد حضرات دهه شصت پول داده ام آن هم از حقوق بازنشستگی ام،تا لیسانسی بگیرد و به قول بعضی ها مغزی شود،حال این مغز در این ده کوره محلمان به ماندکه چی.کارخانه ای دارید یا اداره ای هست که نان شبش را بدهد نرود چه کند،لااقل اگر با مدارک دانشگاه آزاد فعله گی و کارگری می کند جلو چشم پدر و مادر آرزو مندش نباشد بهتر است.بگذارید لااقل فعله گی اش را من نبینم،پدر باشید می فهمید که چه احساسی دارم.بااین سن بعد سی سال کارمندی از من نخواهید بروم آبدارچی و محاسب یک تازه به دورانی باشم که هنوز هم دارد با کفش دم پائی ماشین پنچاه ملیونی سوار می شود.بگذارید هم من و هم پسرم گرسنه گی مان را از هم پنهان کنیم ،او در بلاد کفر و من در شهر آباء اجدادیم.گفتم که تفگرات دهه شصت است که ما را به حال روز آورد،مسند نشینان ده شصت که خدا عمرشان دهد حی و حاضر اند،و دارند اوپوزین میشوند.اشتباهات شان را بشمارم؟ دور از مروت است که من زبان درازی کنم به آقایان،چون حال در مسند نیستند ولی اگر بودند خیلی باید زحمت می کشیدند تا اشتباهات گذشته شان را رفع و رجوع کنند،چون همه شان اهل تفگر و منتقد خود بودند ،حقیر جز اولین کسانی میشدم که صادقانه با ایشان درد دل می کردم.حال هم چون هم نائی نمانده و هم اصولا کسی نیستم که به گویم و بنویسم و توان پس بدم،یادتان باشد که از خیلی ها از همان اول زبان اعتراض را همان آقایان گرفتند و از من نوعی یک مفلوک کارمند چوخ بختور که همان الگو روان شاد "بهرنکی"را ساختند.به مغزی که در چهار دیواری من نشسته و دارد هر روز خدا لقمه های شرم گین سفره پدر را می خورد، رحمی کنید و این هجرت اش را فرار نگوئید.به قول آقا سید خاتمی فرار نیست هجرت است ،یادتان رفته عین عبارت حضرت ایشان بود.به آنانی که حق داشتن مسکن کارمندی را از ده نفره ای ها شروع کردند ایراد بگیرد.طفلک آقا موسوی زمان جنگ اندیشه کوپی را اجرا کردند تا آنانی که پر اولاد بودند و تازه به حاشیه شهر ها مهاجرت کرده بودند سر گرسنه به بالین نگذارند،چه می دانستند که همان پرسه باعث افزایش جمعیت شهری می شود.مگر به کسانی که نتواستند در همان زادگاه خودشان بمانند و کشاورزی کنند به تهران هجوم آوردند نمی شود فرار مغز گفت.وقتی که شهروند اورپائی از طریق بیمه های اجتمائی شان می تواند گرسنه نباشد و هفته گی هم دستی مبلغی بگیرد به شرقی جماعت حق بدهید تا لیسانس و فوق گرفته، کوله باری از اندیشه و هر آنچه که در انبان فرهنگی این سرزمین را داشته بردارد و از جمله حتی ارث پدری هنوز پدر نمرده اش را ،و به قولی هجرت و به قولی فرار مغز کند.مسائل ما آقایان در یک کامنت جا نمی شود ،درد دل زیاد.با تشگر از سایت وزین شما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد