تب و تاب در خاورمیانه

این روز ها همه حق و ناحق تب قذافی گرفته اند،صحبت همه جا از ایشان غیر مرحوم است.گویا همین دیروز بود آمد ، در حقیقت آدم حساب کردند آوردنش،کم و بیش همیشه روال همین طوری ها است،در این جور مناطق ،از آمریکای لاتین بگیرید تا خاور میانه و خاور دور.هستند انگشت شمار های که در اوج قدرت های شرق و غرب تا سرشان مشغول به دعوا های خود بود،در کشور های اشخاص مبتکر و قدرتمند به ظهور رسیدند،ولی کم بودند و هستند.وتیپ ناصر مصری نیز از همین قشر ها بود که آمد بعد مصدق مرحوم،و بعد به مقابلش قذافی را علم کردند تا ناصر را لوث کنند و کردند،نمی دانم کجا خواندم که وقتی خبر به یکی از هم وطنان مبارزمان رسید همان موقع ها گفته بود که نمی شود اطمینان کرد " نفتی است". 

در حقیقت نفتی هم بود، لیبی بزرگ را با نفت فراوانش و جمعیت کم اش به او دادند و به قول امروزی ها که دوران خدمتش نظامی را زیر دست انگلیسی گذرانده بود. 

ده ها نفرشان را که می شناسیم وقتی آوردند عبد بود و عبید،تا تقی به توق خورد شد "حاجی ان رجل". 

چند صباحی قدرت را که میبینند هوا برشان می دارد،جای دور چرا همان رضا خان خودمان.قذافی در این اواخر ،تا هوا را پش دیده بود درب بانک ها را باز کرد و خانواری یک ده هزار دلاری می داد، دوستی تا این رفورم را دید گفت قذافی میخ را گوبید، پاچه را رهانید و در جواب گفتم نه آخر پروگرام است می برند.این دفعه قرعه به نام ناتو زدند که هم راحت تر است و کم هزینه و هم پایش امضاء سازمان ملل را دارد و کشوری هم به مردمش جوابگو نیست .اگرچه مردمش که گفتم ،" کهنه سوسیالیست ها" یادم افتاد.که بعد شوروی آبروی نماند که از مکتبی دفاعش کنیم. استالینیزم و فرد گرای بود که امید روشنفکر های قرن گذشته را به باد داد ، بگذریم. 

در اصل قرار این بود که زنده دست گیر نشود و آدمش را هم داشتند در آن هیاهو،به تن زخمی اش گلوله زدند و دودمانش را به باد دادند تا دیگر کسی معطل دادگاه و اردوکشی های خیابانی نشود. 

فورا به روند سر موضوع جانشینی،آنهم باید دیگر از خود اهالی باشد نه از نوع کرزای و مالکی که خرج نگه داریشان بیش از مایه شان است و هم آبرو ریزی شان بیشتر. 

تا جهان غرب و سردمدارانشان به حوصله پیش می آمدند در همین خاور میانه قذافی ها و مبارک ها و آن تونسی و ...هوا برشان داشته بود که راه و خط و خطوط خاورمیانه شکست خورد و تمام شد و رفت.روز از نو شروع کرده بودند به دل آزاری. 

مثل این بشار اسد خودمان ،پیر و پاتال ها و دوستان قدیمی پدرش دور برش را گرفته اند و از قبل همان دوستی خون سوری ها را به شیشه کرده اند تا چند صباحی در اریگه قدرت بمانند.نمی دانم مجلسی که اسد متکلم است و آن انسان های شکم کنده و کروات زده بعثی ها که گاه گاهی " تق تق "کف می زنند و اسد هم لبخند ملیح تحویلش می دهد را دیده اید یا نه. 

کسی در آن جمع برایش شاید همین اخبار ساعت دو شان را خلاصه نمی کند که همین طور روزی ده ها تن گشته می شوند،تنها گیر داده به این جمله که گشته شده گان نظامی اند و امنیتی.کسی در میان آن جمع شکم کنده نیست که یگوید اگر نظامی باشند و امنیتی دیگه بدتر. 

روزگاری آقای قرائتی به شوخی و طنز تلخ گفت که "بابا من مسئول در این جمهوری برای حاکمان ارزش سه تا دو ریالی را دارم با یکی تلفن می زنند که فلانی امروز آن ماشین زیر پای دولتی ات را تحویل بده و با دیگری تلفن می زنندکه امروز روی آن میز و صندلی نشین و با سومی می گویند که از فردا به اداره نرو." 

حال رسیدم به تلفن سومی ، دیگر این همه آدم نکش لااقل. 

کاش این حاکمان نفری یک دوره کلیات سعدی را در خانه داشتند و هر شب بعد نماز و بعد از مسواک یک چند صفحه ای برای ملک داری می خواندند،حال کتب جامعه شناسی پیشکش شان.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد