در کلمه بود که فغان آورد

شما را به خدا از این گفتگو و حرف ها چیزی عایدتان شد،من که نه والله.وقتی از علامه رحمت الله پرسیدند که المیزان را چرا به فارسی ننوشته،فرموده بودند که فلسفه و مکاتب قرانی در جملات فارسی قابل جمع نیست.و وقنی قانون اساسی صدر مشروطیت را نوشتند،وکلا و بزرگان آن دوره به خوبی تفهیم نشدند(خدا همگی را بیامورزند)و مخبر السلطنه نقل می کند که گفتند حاشیه بنویسید که مطالب صقیل است،وقابل فهم نیست مشکلی خواهیم داشت در اجرا،ایشان برمی گردند می گویند حاشیه "من"هر کجا را آقایان متوجه نمی شوند من توضیح می دهم.در یک فیلم کمدی به نام مشهدی عباد،در جمعی یکی به لغات شداد و غلیظ تورکی استانبولی آن دوره سخنی رانی می کنند و حاضران بی خبر مشغول خوردن ،که داد سخن ران به قهر می انجامد که به من توهین شد،در حال مشهدی عباد می گوید"اخر من کتاب ناظر تاریخ را نصفه خوانده ام از این حرف هایت چیزی نفهمیدم این بی سوادن از کجا حالی شان شود (مثل است دیگر جای مناقشه نیست) حقیر سی سال تمام بخشنامه های بانکی خوانده ام به خاطر شغلی،از همان ابتدای انقلاب روز به روز  تمامی بخشنامه ها عجیب نا مفهوم شد و بعد ها به قدری نامفهوم می شد که دوایر مرکز مجبور می شدند به قول مخبرالسلطنه حاشیه بنویسند،حال می رسیم به این همه نقل قول ها و مصاحبه های تخصصی بانکی و پولی و ارزی.هر که از راه می رسد حرف های می زند یا در تخصص اش نیست یا به ادبیات فارسی سخن نمی گوید،عجیب و غریبی شده این مشکل سود و بهره.
سی سال تمام سود و یا بهره ملت سپرده گذار را به عنوان وام های تکلیفی و تحمیلی به حلقوم عده ای رفته و به خصوص در این مدت هفت سال بیشتر،و پس گرفتنش مشکل.حال همان ملت نجیب بادی به تفگرش خورده نمی خواهد پول و سرمایه اش را هر چند اندک به بانک اش بدهد می رود به دنبال منافع اش ،مثل رئیس که هزاران خانه سازی می کند در امریکای لاتین به خاطر منافع کشور،می پرسی چرا ؟ خیلی صادقانه می فرماید ما منافع مشترکی در حیاط خلوت آمریکا داریم واجب است.از اقای اسدالله عسگر اولادی هم به پرسی که حاجی آقا تو را به پیر پیغمبر دارای نقدی ام دارد نصف می شود والله این پول من پس انداز عمرم هست یه راهنمای بفرما،فکر می کنم چون ایشان همیشه خاطر ما را خواسته ،زیر گوشی می فرماید "پسرم به رو دنبال ملک و طلا و دلار" نری به بانکی که زیر تورم سود می ده ها عاقل باش تازه به بانکی برو که بانک مرکزی پشت اشه"
خوب مومنین مدیریت اقتصادی،سرمایه مثل یه کبوتره آرامش نبینه نمی نشیند.حجم پول کلان در جیب ملت،راحتره که بشود سکه یا ارز.چرا لقمه را می چرخوانید،یعنی امت به اندازه یه لیسانس دانشگاه آزاد نمی فهمه، یعنی انقدر به شما در دانشگاه کمبریچ آموخته اند و مدرک داده اند. بابا ای والله.همان طوری که زمانی دولت کریمه به بانک ها اختیار داد که بروند چک پول چاپ کنند و به دهند به ملت،بدون برسی و حساب کتاب،. بانک ها هم سر سال مالی اندوخته و سرمایه اش را ملک خرید و به باز سازی ساختمان هایش رسید تا ترازش بیشتر اندوخته نشان ندهد به بانک مرکزی که متولی همه این بل بشو هاست و  هم چشم پویشید از این خرید های کلان ،به قدری کلان که قیمت های سایر خرید و فروش مغازه ها  معمولی را بنگاه های معاملاتی شاقول اش کرده بودند.یادش به خیر یکی از نیمچه مدیران بانک ما روز گاری رفته بود در سه راهی خوی یک دهی بود لااقل یک استراتژی محلی داشت خریده بود پنچاه ملیون تومن سال شصت و پنچ و شش،من نادان در جمع گفتم آقای فلانی مگر خود آن ده به چه قیمت؟ شدیم آواره شعب.
خدا خیر اش دهد رئیس قبلی اضافات حقوق سالیانه کارمند را کرد لااقل به انداره تورم آن سال،رئیس بعدی حاشیه نوشت که نه منظور به قدر مقدور در حد و حدود است و از این حرف ها،بعد اش هم اندازه  گیری تورم را به دست مرئوس خودش سپرد که پائین نگه دارد و سوژه ننه جون حاجی آقاهم شده بود.
الغرض باید نرخ کالاررا عرضه و تقاضا باید معلوم کند که نه  نامه اداری،این اولش. دوم باید تولیدی غیر نفتی باشد که به صدور رود و ارز آورد و آن ارز هم در بانک تبدیل به ریال شود که به این می گویند کالای ارز آور، مثل تمام دنیا از  تولید و فروش فن آوری سلاح یگیر تا گندم و نقل نبات و صد البته توریست.
خوب وقتی غیر نفت ما ارز آوری نداریم دیگر این بساط کنار خیابان چیست.به قول کیهانی ها قصه ای دیگری است در این وادی.
این ها را نوشتم حس می کنم از اصل دور شدم که زبان فارسی شیرین است ولی برای شعر نه برای اقتصاد و فلسفه.آقایان که در این معقوله وارد می شوند باید حسابی سخن سنجیده بفرمایند در مصاحبه حرف های می زنند بعد تکذیبه می دهند که ای مردم کلامم را درست برداشت نکردید،آقا کردیم کلامتان الکن بود به خدا .شما در کارتان غیر متخصص بودید،موضوع تخصصی است والله.
حالا هم کاری است شده این موضوع ارز و سکه،ضرری به ملت آمده،شما هم ریادی به خودتان زحمت ندهید،دست به ترکیب این اقتصاد نیم بند نزنید،بگذارید تولدش به طور معمول پیش رفت ،فوقش هم زیانش را ملت داده و می دهد.تنها کاری که باید بکنید بانک هارا مجبور به وام دهی تکلیفی نفرماید و سود بانکی را بگذارید بانک با نظارت بانک مرکزی خود انجام دهد،سود سپرده  مردم در صدر کم بالای تورم رسمی و سود وام هم علاوه بر سود بهره سپرده با کار مزد معقول.حال کسی می خواهد وام بگیرد زحمت می کشد وثیقه ملکی را رهن بانک می کند (یک سوم ارزیابی کارشناسی) بعد که سررسیدش آمد تشریف می برد بانک و حساب بدهی را تسویه میکند و وزیر و کیل هم به بانک واسطه نمی شود که به فلانی چون در ستاد انتخاباتی بنده فعال بوده وام بدهید،و یا چون فامیل بنده است می خواهد کارخانه تفکیک شن از ماسه ایجاد کند مصوبه از بالا نیاورید،به همین سادگی.این های که بنده نوشتم والله در اکسفورد نخوانده ام تجربه سی سال کار حقیر است،هر چه وام لاوصول داشتیم همه سفارشی بود.به قول آن نماینده مرحوم کرمانشاهی که خیلی هم نازنین و وطن پرست و اهل ایمان بود،حافظه یاریم نمی کند اسم شریفش را بنویسم،برای همه چیز راه حلی داشت چون از بطن جامعه حرف های داشت .
وقت شریف سایت محترم را گرفتم و اگر خواننده هم بود عذر تقصیر می طلبم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد