از ازباب رعیت تا جغرافیائی سیاسی

این ارباب و رعیت بد ترین شکل و معنی را در ایران ما به خود گرفت و به رابطه این دو بیشتر مثل سایر و اژگان بیشتر به فحش تبدیل شد.در اولین قدم که ناخواسته خواستند در موضوع و رابطه این دو کلمه در این ملک اصلاحی کنند به نابودی کشاورزی ما ختم شد.صد ها هکتار زمین به کشاورزی دادند که هیچ اطلاعی از پیشرفت و عینیتی از مملکت نمی دانست،مملکت در قاموس اش جائی بود که ایشان از مادر تولد شده.  

بعد نوبت بانک ها بود که از قبل همین (به خوانیم نادانی)کشاورز را گرفتار خود کرد،و همیشه خدا در یک شهر کوچک کشاورزی،مردم به هر طریقی به بانک ها مراجعه و اعتباراتی برای یک فصل گشت گرفته و در آخر هر فصل برداشت بعد پرداخت قروض بانکی که همه خرج زیارت و سیاحت و عروسی دادن و داماد کردن شده بود،باز خود را در منجلاب قرض بیشتر و بیشتر فرو کرده و سالیان سال در همین وضع خواهد ماند.نمونه اش را راقم این سطور در یکی از شهر های آذربایجان دیدم و در وقتی در جمع اداری چه شهری و چه بانکی گفتم و نوشتم، بانکی ها گفتند شما را کار بااین صورت و اندیشه به صرفه موسسه نیست و در فرمانداری اش هم گفتند که ما بهتر از شما می دانیم ولی چاره کار در دست تو و ما نیست به این روش عادت کردیم که کشاورز و گشتگر باید مقروض باشد.فکر کنم جائی در این میان آشکار است دهاتی حماعت باید مقروض باشد چه به ارباب و چه به بانک ها. 

زمین اربابی را که مالک چندین ده است گرفته و مثل گوشت قربانی قطعه قطعه کرده به اشخاص وا گذار کردن فکر هر که باشد کندی یا شاه جنایتی بود در حق کشاورزی ما. 

پوپولیزم تا مغز استخوان شاه رفته بود،بی مالک مقتدر ملکی اباد نمی شود،و نمی ماند. 

اهالی شهر گوگان ،یکی از شهر های آذربایجان به هفت هشت بانک موجود شهرشان هر بانکی یک دوسه ملیونی مقروض اند،تنهاسود و بهره بانکی هر کدام شان اگر چه بادر صد پائین می تواند کشاورزی را ورشکسته کند.اعتبار دهی های تازه نابود تر اش خواهد کرد،مگر آنکه اعتبارگرفته شده در شهر رو به آپارتمان سازی و غیره جلب شود،که خود حدیث دیگری خواهد داشت. 

نفت این مایع حیات ایران هیچ وقت به استقرار یک کشاورزی و یا صنعتی در حد کفاف نخواهد انجامید. 

اگر اعراب منطقه و عربستانی ها نفت را در جائی غیر سرمایه گذاری کردند،برنده شدند.چقدر وام دهی های ریاست جمهوری از گره گور فقر شهری و روستائی گشود. 

تنها به دلفین ها شبیه شد که... گوینده اش هجرت را ترجیح داد. 

بعضی ها می گویند که ثروت نفت باعث عقب ماندگی ماشد،پس چرا این ثزوت در دیگران نشد. 

اورپای شمالی دارد به یک قطب سرمایه داری تبدیل می شود همه در غنا،حتی غریبه های پناه آورده،همه شان دارند ماهیانه حقوقی می گیرند،و هم چنین اعراب حاشیه خلیج فارس دیگر فقر را دور زده و دارد در منطقه نقش های محوری را اجرا می کند مثل امارات و عربستان. به ما که رسید ماندیم در چم و خم دانش آموخته های دانشگاه های وطنی و کارشناسانش. 

یک زمانی علت عصیان و انقلاب 57 را همین دانش آموخته ها، سیر بهای نفت و کمرک های پر از کالا و نبود راه به داخل می شماردند و چه ما نیز کودکانه این حرف ها را باور می کردیم. 

برادر شاه ماشین های وارد کرده به اقساط هزار تومنی به دارندگان گواهی پایه  یکمی دادند تا محتویات کمرکات را به داخل حمل کنند و آن وقت روشن فکر ما علل انقلاب را در همین گشاد بازی ها دیده بود.کانون پرورش کودکان را عامل انحطاط شمرده بود،بی خبر بودیم که مملکت ما آغاز بهاری خواهد بود که بعد سی و چندی سال دامن دوست و دشمن غربی ها را گرفته،حال نیز بی خبر مانده ایم که آینده سوری ها با بودن همسایگان تورک و اسرائیل چگونه رقم خواهد خورد،آیا برای کردستان نقشه ای خواهد ماند. 

یک افسر در اوایل جنگ چهانی به دوستش نوشته بود که زیاد علم جغرافیائی اورپا و آسیا را به بچه ات آموزش نده چون گمانم یک خط و خط کشی در راه است. 

حال حکایت خاورمیانه ماست که به قفقاز و آسیائی میانه نیز خواهدکشید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد