درفیسبوک بود حیفم آمد چیزی ننویسم

 

  •  در خیلی دور ها من این تصویر را با تمام غم هایش زندگی کردم و حال باز نمی دانم چرا غصه های آن دوره برایم لذت می آورد.شاید این هم از عجایت خلقت است.تابستان های طولانی با روز های بلند در گرما آفتاب،چشم در نگاه پر محبت کسانی که به کمک کودکی می اندیشیدند خیره می شد،وعصر ها در خنکی شهری که روز پر تب را پشت سر گذاشته سر کوچه محل به فردای سخت غوطه خوردن.لا الاهه الا الله،مثل خارش زخمی کهنه که در حقیقت لذتی زود گذر دارد.
  • نظرات 0 + ارسال نظر
    برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
    ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد