یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان و برک از کجا آرمش
مروت نباشد که بگذارمش
چو بیچاره گفت این سخن نرد جفت
نگر تا که زن او را چه مردانه گفت
مخور هول ابلیس تا جان دهد
هم آن کس که دندان دهد نان دهد
ببینید،ما وارث چه نصایحی بوده ایم،قانع و شاکر لقمه نانی از نوع جو،عضمت استقلال روحی و فکریمان همیشه امیدی است بر واراسته بودن مان.
همین ملتی که به جو نانی قانع بود،آنقدر دروغ شنید و شنید تا هم به ایمانش آسیب امد و هم به همت اش و هم گذشته ای که پدران و مادرانشان به داشتن قناعت افتحار می کردند،حال برای کارت شارژ تلفنی، دخترکانش در کوچه بازار از هر بی پدری انتظار مروت دارند.به چه روی نمی میریم تا شاهد این گونه افتادن و شکستن استخوان های پدر و مادر رنج دیده و کودک بزرگ کرده نباشیم.عده ای جان به در بردند از شهنه ای که دهان بو می کند و عاشق می جوید در سر هر کوی برزن ،به ماند آن که خدا را در پستوی خانه اش نهان کرده.اگر از سعدی به شاملو رسیده ایم کم راهی نیامده ایم،ایضا در تمام زاویه های پر پیچ خم زندگی اجتمائی.حال لشگری بی نان و مسکن روی دستمان و در سر سفره پدر،جوان لقمه های شرم را چگونه به بلعد.نگاه خسته پدر گاهی به سوی دخترش می لغزد که نوگل اش دارد جوانی نکرده پیر میشود و آن گاه پسرش که چندی است مادر در جیب پیرهنش سیگاری شگسته دیده و غمین که دیگر...
" برای آخرای برج چند روز مانده" دارد در ذهنش روز ها می شمارد،حواس هیچ کدامشان نه به سفره بلکه به ایده های است که همه در" مرک بر مرک بر" گم شده. رئیس غم چاوز را دارد و ، فکرش در اعتلای پرچم مدیریت بر فراز بام دنیا.خدا نیامرزدشان بعد دهه بیست شمسی عده ای از دنیا بی خبر خود به یمن شرق دوستی شان احزاب برادر را به ورطه رویا روئی با سرمایه کشیدند،و این تخم لق را در دهان خدا بنده ایرانی گذاشتند ،همان سرمایه ستیزی که، آن اندک کسانی را که به فکر وطن بودند خود با پول شان و علم شان در هجرت شدند.ماندیم با پول نفتی که انگاری صدقه است و هر که به میزی چسبید گویا به تارج آمده نه در فکر خلق ماندند و نه خالق.این یارانه دادن هم به درد چاوز خورد گویا سی ملیارد به خلق الله به صورت تلویزیون و یخچال ونقد داده که با یک گروه اعتلافی سی حزب هم نتوانستند جلو سی ملیارد نقد نفت قد اعلم کند،دیگر آن ها درس های از روسیه گرفتند.روزی نوشته بودم که یک بار هم به خاطر آن همه کمونیست کشی پدر بشار،لااقل یک عذر خواهی بدهکار دارند.حال نوبت کهنه کمونیست های یونان است که دارند موش می دوانند،از بس از قبل درآمد توریستی ول چریدند که تولید دیگر یادشان رفته و حال مجبورند سنگ به شکم ببندند،اسپانیا هم.اگر زمانی نوبت آقائی نفت خاورمیانه بود،حالا آن های که دلارشان را دوقبضه جمع کرده اند و خرج اعطینا نشده،با خیال راحت منتظر می مانند تا طوفان ها بگذرد.و اما ماها هر روز باید در لوله های آزمایشگاهی به سر ببریم تا چه پیش آید حال که باید با سه هزار پانصد تومن بسازیم ،چه باک که تیم مان کره را برد گو اینکه به لبنان باخته بود،می گویند نعمتی است و شکرش واجب.