سالگرد تولد فرزند دوست و مرگ صنعت فرش


یکی از دوستان برای جشن تولد پسر ش محبت کرده بود و دعوت ام،می دانستم ؛بودن من میان جوان تر ها صحیح نیست زود تر رفتم ؛هم دیداری باوالدین اش کرده باشم و هم رسم ادب که دعوتی بودم و عصری مزاحم جوانتر ها نباشم و قول سعدی هم همین است که جایت را بشناس.رفیقم عاشق فرش تبریز است و به همت خود با همان در آمد حلال فرهنگی اش کلگسیونی دارد؛همه به غایت زیبا . چون دوربینم را برده بودم از صاحب منزل اجازه خواستم چندتائی عکس بگیرم به یادگار،یادگار آن های که زحمت کشیدند و بافتند و از قبل نانی هم ؛هر جند هر کدام در ناکجا آبد این ملک به کاری غیر فرش مشغول است .اصل سخن اینکه حالا فرش تبریز به هزار دلیل دیگر مثل قبل ها نیست اگر بود ماهم مثل کشور فقیر بنگلادش که توانسته از نخ اش و لباسش بیست و سه میلیاردی سالانه در آمد داشته باشد و رتبه اول ،نفت ما را عجیب از خود بی خودمان کرد. این صنعت زیبا و پر در آمد را از ما گرفت و نفری پرایدی سمندی؛پیکانی داد که کرایه کشی کند قالی باف ما،و شب ها هم تا نیمه شب مهواره ببیند و حسرت زندگی غرب را به خواب.اگر دولت هار بعد مشروطه و حال به فکر بافنده و بیمه و حق و حقوقش بودند و سرمایه دار را کثیف نمی دانستند؛کجای نقطه جهان بودیم،فرش تبریز حرف اول دنیا بود؛آن قدیم ها" زیقلئر" نامی آمد تبریز و اصل آلمانی یا اتریشی داشت و کارخانه ای در محله اهراب تبریز و بعد حاجی ابو القاسم جوانی به تبعیت از او،کارخانه ای دایر کردند و رونقی به فرش تبریز.اولی را انگلیس ها فراری اش دادند چون به نازی ها نسب اش رساندند و دومی را شاهسون اش و اوهم سرمایه اش را به تهران برد و نوه نتیجه هایشان رفتند به بورس املاک،چون نه مالیاتی بود و نه حق و حسابی بدون زره ای کار تنها حرف شان خرید ملک ارزان و فروختن اش به چند برابر. در میان بافت فرش تبریز دیگر بی تفاوت و تنها در منازلی معدود،یادم هست که پدر به من خیلی سفارش اش می کرد و چون احساس اش بود که در من علاقه ای هست.خلاصه همین امروز در بازار تبریز فرش چینی معامله می شود و حتی خریدار هم نمی فهمد که اصل در کجا است و مسقط راس فرشی که خریده نه تبریز بلکه کشور چین است و پاکستان.می ماند اینکه کاش کسی در میان دولت مردان و سرمایه داران ملی مان بود و دست کارگر بافنده را می گرفت و حق و حقوقش می داد؛تا ما حتی نیازی به نفت نداشته باشیم.قدرت هر مملکتی در صنعتی هست که باید داشته باشد؛چشم به یارانه هم خود حدیث دگری است و بیشتر دور از جان همه به گدائی رسانده ملتی را که زمانی امپریالی بود در جهانی نه چندان دور.همان دوره صفوی یه را می گویم که به جنگ برادر کشی ،که دست عثمانی به هند نه رسد که نه رسید و کمپانی هند شرقی زمام دار شد.درد از کجا آمد و به کجا رسید امان ار طول کلام.
( ‏4‏ نگاره)
عکس
عکس
عکس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد