مگرم خدای خواهد

مگرم خدای خواهد که بیائی ام ببینی که چه سان به اشتیاقم ؛
به قداست سلامی و نگاه پر زه مهر ات ؛
شبی به اعتکاف ام ؛ که سماء یتان ببینم .
که دو دست به آسمان است ؛ به سمت قبله بینیم ؛
و به گردی و بگویی : که همه جهان؛ مائیم .
"هر دو جهان درون من ؛ خود به جهان دیگرم
گوهر لا مکان منم؛ کؤن و مکان برون من"
حضرت مولا همی گفته به اغیار دگر
"شمس من و خدای من"
شمس تو ای وحدت مولای وجود ؛ هم کعبه أبدال امید؛
ما را به یقین برده ای ؛ خود در شک یقین مانده ای؛
از خط و خال و زلف یار ؛خود به کنار بوده ای.
جای دگر رحل مکن ؛ خسته زه راه بوده ای.
باز آی ؛ که خود 
چون دیده عاشق در سیمای رخ معشوق مقامی.
چون قلب طپنده در دل رعنای بهاری و نگاری؛
چون گونه سرخ ، لعبت گانی؛
هم پاک منزّه زه ریا ئی؛
لطف در حق مریدان بکنی؛ چون سفره گشود اند؛هر یک به نیازی.
من هم به نیازم ؛
ای صاحب مکنت به متانت ؛ ای یار غمین ام
باز آی بمانیم ؛چشم و دلمان را به قبایت نشانیم .
چون رخ به رخسار نشانیم؛
منتظر صبح نمانیم؛
در هم بمانیم.

جسن اسگوئی

أبدال = عربی أ جمع بدل و بدیل مردم شریف و صالح و نیکو کار مردان خدا در اصطلاح متصوفه ابدال یا رجال القیب یکی از طبقات اولیا و خاصان خداست که زمین هیچگاه از آنان نیست اما در میان مردم شناخته نمی شوند هفت و یا هفتاد تن گفته اند و هر گاه یکی از آنان بمیرد دیگری به جای او بر انگیزد. ( فرهنگ عمید)

"هر دو جهان درون من ؛ خود به جهان دیگرم
گوهر لا مکان منم؛ کؤن و مکان برون من" برداشت و ترجمه از نسیمی
حقیر در قالبی دیگر به نوع دیگر از حضرت شمس نگاشته ام .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد