حکایت آن زیدی است که در بیابان با جوان رعنا و خوش سیمائی برخورد کرد و وقتی جویای کیستی وی شد پاسخ شنید: من شیطانم!
و وقتی متحیرانه خطاب به شیطان گفت:
«اما می گویند شیطان کریه است و شاخ دارد و دُمب دارد و سم»
پاسخ شنید:
قلم نزد دشمن است و هر چه می خواهد می نویسد و هر چه می خواهد می گوید!
و اما بعد به ساحت داریوش خان محترم عارضم که نه دیگر شما دارید بیش از حد مثل رئیس در هر اصلی وارید می شوید که ای مردم منم هستم و یا به قول طلبه ها حاجی ان شریک.
از فوتبال شروع می شود و به سایر ورزش ها تسری می دهد ُ از ادبیات بگیر تا هنر و از سیاست تا تاریخ و از چه و چه خلاصه به همه چیز .
این رئیس ما از فرمول آسپرین تا ویت گنگ همه چیزی را داخل است
و داریوش سجادی هم ها کذا
ایشان در مقالله ای در گویا نوشته بودند که شکیبائی از همان هامون مرده بود چرا که کارگردان این طور خواسته که ایشان در این رول باقی به ماند و شاهد اش هم از بهروز وثوقی در قیصر ماندن و جان وین هم در وسترن و هنر مندانی از این سیاق که در طول بازیگری شان در رول های مثبت و یا منفی می مانند. تا اینجا درست.
ولی سجادی عزیز، شما از هر روی دادی و از هر اتفاقی می توانی گریزی به تخته کردن روشن فکران استفاده می کنید و لی به قول گفتنی یا قمار نکرده ای یا که نرد نباخته ای و یا دمی به خمره نزده اید تا حساب بدانید.
دوست عزیز در عالم هنر به خصوص در تئاتر و سینما هر هنرمندی برای شخصیتی خود را نماد می دهد و به این معنی که بعضی کاراکتر ها در شخصیت روز مره گی و تیب او جای گزین می شود و این اتفاق هم کار بدی که نیست و این یک امتیاز هم است
کارگردان ها هم وقتی فیلمی را می سازند به دنبال کاراکتری می گردند که ایفای نقش های قبلی هنرمند جماعت را دیده باشند
مثلا وقتی می خواهند یک کارمند شریف و ساده و در عین حال بی شیله پیله را تصویر کنن به دنبال هنرپیشه خوب آقای هالو می روند و یا اگر چهره تاریخی خوبی داشته باشند دنبال سلطال صاحب قران هستند و یا دیگران که در این اندک نمی کنجند
این عالم سیاست است که تقیه از نوع شما ها دارد و الا رول همه یکی است
(این واقعیت تلخ و تا حدی اجتناب ناپذیر دنیای سینما و عرصه اجتماع و بلکه سیاست بوده و هست.
هنرمند قبل از آنکه مالک هنر خود باشد اسیر اقبال و ادبار مخاطبانش می شود)
نه کلمه سیاست را از گفته بالایتان خط بکشید
عبدی:
درست یا غلط از هر دو در حد نهایت حمایت شد.
گاها عبدی عزیز ماها ناخود آگاه در دام ادبیاتی می افتیم ، دیگرانی در اقتدار اند افتاده اند، ببینید که رئیس در جواب منتقدان چه می گویند ، ( مگر نمی بینید مردم از من از فکر من چه از طرح های اقتصادی و جهانی ام چگونه پشتیبانی می کنند) شاهد هم می تواند اکثریت مجلس و توده مردم و یا مقامات راس حکومتی باشد ، این نوع برحق بودن دیگر شایسته شما که لاقل سی سال تمام در مرکز و تحلیل قضایا هستید نیست ، بگذارید اقتدار و احزاب حاکم این گونه استدلال کنند شما عبدی عزیز چرا که دیگر آن جوان دانشجو کم تجربه سال های دور نیستید که از حمایت پوپولیستی شاهد بر حق بودن داشته باشید. شما بار ها و بار ها حوادث آن سال ها را تحلیل و باز نحلیل کرده اید اصلا نیازی نیست که چوب بردارید ( جسارت شد عمیقا عذر می خواهم ) کلمه ای نتوانستم پیدا کنم برای منظورم. در حال حرف های شما را در شهر وند خواندم و البته در وبلاگ هم سخن دل می گوئید ولی باور کنید در تمام مثال های که زدید و تمام نقطه های که اشارت رفت همه آشنا هستند چون تمام ادبیات فارسی ما پر است از این مغلطه ها ، گافی است به آثار کلیات سعدی و یا مولانا رجوع شود ، میخواهم یعنی توجه به این موضوع به دهم که حد اقل حاکمیت و اصلاحیون هم به همان اندازه مثال و روایت بیاورند که بر حق اند ، ایا توانستم کلام را تحویل دهم ، عبدی عزیز می توانم بگویم که به اندازه بردارم می توانم شما دوست داشته باشم و دارم ، از صمیم قلب می نویسید و فکر می کتید ،ولی باید در نظر یگیرید که دیگران چه، چه، چه،
برای قدرت و اقتدار ریاست همه کار خواهند کرد تا در راس بمانند و یا برسند به فکر عائله و معیشت رعیت هم نباشند در هر خانه ای می توانم به یقین بیکار و یا مریض چه می دانم مشکلی از نوع تمام مشکلات روز مره گی دارند که به تشکیلات و حزب علاقه نشان نمی دهند اشاره کنم.کتب با تیراژ 500 و روزنامه که عرض کنم و تئاتر و موسیقی هم جای خود دارد خلاصه بد دردی شده این نداری ، با این اوضاع معشیت وقتی برای تحلیل آقایان اصلاحیون نیست ، اگر آقای شیخ الرئیس با وعده پنجاه هزار تومانی رای آورد و دوساعتی خوابید و امر بر خود مشتبه شد که این منم مغبون و یا آن دیگری گه به قول شما از اول هم بازنده بود و یا این دیگری که با مهندسی انتخابات رای اول شد و نیامده وعده های داده را نداده عنوان کرد ، در اصل بر معشیت مردم رای می خواهند .دیدید آنکه نوشت آواز دولفین ها را ، خود شیخ رئیس غضب آمد و اقتدار هم . انسان ها مسکن و نان و امنیت اجتماعی می خواهند حضور و آرامش می خواهند همان شعاری که تمام- تمام رای جمع کن ها می دهند و به گوش ها هم خوش نواز است . هم ایمان و هم رفاه مردم را در سه ده قبل محک بزنید چه نتیجه خواهید گرفت ، کار سختی نیست آقا عبدی. دیگر این همه حل معمائی نمانده به قولی روز نامه عصر انقلاب را یک بار دیگر ورق بزنید و ببینید که شوری بود و چه احساسی از هم دلی ، و امید.حال مانده این که تدارکاتچی دوباره بیاید و نیاید، ولله آن مردان خدا که بودند و ما را از حلال و حرام می ترسانیدند حالا یا رفته اند به دیار باقی و یاصم وبکم نظاره می کنند که این همه تازه بدوران رسیده از کجا امده اند ،ثروت و مال دنیارا در شهروند آب پاکی می ریزند و خیامی محترم را محترمتر می کنند، کسانی را که هفته ای دکتر شده بر ملا، روز گار غریبی شده آقا عبدی
.......................................................
عبدی:
تا حدودی گنگ نوشته شده اما متوجه کلیت مطلب هستم.ولی ایراد شما به آن پاسخ بلاموضوع است زیرا من درستی یا غلطی هر فعل را منوط به حمایت و عدم حمایت توده مردم نمی دانم. و آن جمله هم ناظر بر همین استدلال است اما وقتی طرف مقابل بر این مساله انگشت می گذارد این پاسخ احتجاجی است در نقد ادعای طرف مقابل.و نمی دانم کجایش ایراد دارد؟
می گویند، با مرگ عالم سلمه جبران ناپذیری بر پیکر جامعه وارد می شود، بدون شک با مرگ عالم، جامعه دچار زیان می شود، لیکن با توجه به اکتسابی بودن علم و دانش، بنظر می رسد که در عصر پیشرفته امروزی، این خلاء تا حدودی قابل جبران و جایگزینی است. اما از آنجا که هنر کمتر اکتسابی است و جزء استعدادهای ذاتی بشمار می آید و نقش فراگیری و تعلیم و تعلم در آن کمرنگ تر است، لاجرم با مرگ یک هنرمند جامعه دچار لطمه و خسارت جبران ناپذیرتری خواهد شد، زیرا سالها باید انتظار کشید تا بلکه دگر بار مادر گیتی چو اینان فرزند بزاید!