دلم نمی خواهند هم از وضع معشیت مردم بنویسم و هم اوضاع بلبوشو منطقه مخصوصا کشور دوست،
ولی دلم می خواهد از گوهی که دیروز با دوستان رفتیم بنویسم ،گوهی به نام کمتال همان پشت آراز محیط زیست حیوانات و وحوش،طبیعت اش به قدری زیباست که چهار مملکت را می توان در یک نگاه دید . ترکیه با آغری داغ اش ( ارارات) آذر بایجان با نخجوان اش و ارمنستان با سر زمین اشغالی اش که نه مورد اعتراض دوست است و نه دشمن که همان قره باغ اشغالی را می گویم که هم نسل کشی مسلمان شد و هم مساجد به آتش کشیده شد و هم آغل حیوات اهلی شده مذهب مبارک شان خوک ،و هر چه فریاد بود در مجامع بین المللی همه بر علیه ارامنه ولی چه سود که شنوائی نیست.
گوه کمتال به خاطر حیات وحش مورد حمایت سخت سازمان های محیط بان دولت ایران و گویا سازمان ملل نیز است اصولا تقریبا همه قره داغ آذر بایجان ایران مورد توجه دولت و و یونسکو است هم به خاطر محیط وحش دست نخورده و هم حیوانات و پرنده گان نادر ولی قسمت دوم همین سرزمین درست آن سوی آراز که مورد هجمه ارمنیان در سال 89 میلادی شد و حاصل اش یک فاجعه انسانی و محیط زیستی.
تقریبا هر سال سازمان محیط زیست حاکم بر آن منطقه طبیعی به مدت محدود اجازه زسمی صعود می دهد هم به خاطر فصل زاد و لد که آرامشی برای هر موجود زنده در همان وقت ها لازمه اش است،ولی افسوس که هستند انسان نما های که هم در این موقع و هم در تمام فصول به جان این بی زبان ها می افتند و به حق نیز این کشتار به علت عدم تجهیزات کامل هم فنی و هم پرسنلی سازمان های مربوطه هستند، اگر سو استفاده از مقام در فلان بانک دولتی هست چرا که در دیگر سازمان ها نباشد.
بگذریم ،رود آراز مابین دو رشته گوه سر به فلک کشیده گمتال و گوه های هم زادش در آن سو یش،خروشان به سوی خزر می رود ، و گاهی چنان به خشم می اید که حتی جاده های همان عرض در استان آذر بایجان شرقی را به زیر می کشد. چون آن سویش که هم نخجوان و هم سرزمین اشغالی گوهستانی و بدون سکنه است تقریبا همیشه به طرف آذر بایجان شرقی می خروشد.
چهار ساعت صعود بی وفقه و تقریبا همان مدت نزول و یک هفته تمام خستگی برای پیرمردانی جون حقیر، و اما لذت زیبائی اش تا سال دیگر عمری به عهد باشد.
گاهی انسان خسته می شود از این همه هیاهو و اخبار و هجمه هر هان که دوست نداری ببینی و بشنوی، اخبار وحشتناک از لیبی بگیر تا سوریه و تا...همه شمال افریقا و کشور های عربی.حقوق بشر که با نفت جمع نمی شود و تازه سر جوخه سابق هم باشی مثل رئیس یمنی و یا سروان سابق لیبی و سرهنگ فعلی...
با کنترل دستی بی خیال و بی هوا رفتم روی یکی از ست لایت های که فیلم های قدیمی فارسی نمایش می دهد و در ضمن تبلیغات اجناس فروشی و چه ها که نه.
شاهد تماشای فیلمی شدم که سابق فقط اسمش را شنیده بودم و حال در سنی که روزگاری گذرانده و سالیانی را از عمر باده داده ،
موزیکال و بینهایت زیبا اشعار هجائی و بحر طویل و تقریبا تمامی گویندگان مسلط،کاش می توانستم ناقد فیلم می بودم و تمامی زیبائی ها و هنر علی حاتمی را تحریر می کردم. افسوس خودم به روزگارانی که سینمای روبه رشد و آگاهی دهنده آن زمان را برایمان آبگوشتی تحلیل کردند آن همه روشنفکر نما و دیگرنوادگان استالینین ، پراک نشین و کافه های خیابان فردوسی، چه بر سر ادبیات و فیلم سازی نو پا . که به قولی کمی تا قسمتی از مردم تنها تفریح شان بود همان سینمائی هفتگی .از تمامی فیلم های ساخته شده آن دوره که اصلا نمی توانم دفاع کنم ولی از آن خوب هایش چی.
بابا شمل حاتمی را نصفه دیدم و به تمامی آنانی که در تهیه و ساخت آن فیلم زحمت کشیده بودند و حال هم خیلی هایشان در میان ما نیستند، مثل خود علی حاتمی و فردین و ... از خداوند مهربان رحمت می خواهم،و از غفلت خود شرمنده ام
از سناریو روان و موزون و متین و بازی های قوی نمی توانم چیزی بنویسم چون که در اصل اهلش نیستم ولی حق دارم که دوست داشته باشم زیبائی را.
زیبائی ماندگار است، علی حاتمی بعد ها با ساخت خیلی از فیلم ها خود مان را بریمان شناساند، خدایش بیامورزد.