بو شعری حسین جاوید پرستار لار حقینده یوز ایل بوندان اونجه یازیب و چاپ ائدیب،من تکجه بو شعری عرب الفبا سیندا چئوریب وب لاک آ قویورام
البته کی شعرین اصل اورژینال خطی عثمانی تورکجه سینده دیر،و ماراقلی دیر کی یور ایل اول حسین جاوید عروض قافیه و دیوان شعرین بوراخیب دا اجتماعی منظردئن سوز آچیب،پروین اعتصامی و ایرج میرزا و حبیب ساهر ...کیمی سوز استاد لاری بو نوع رئالیسم ین دالی سی جان گلیب لر،و شهریار دئمیش کن ،کندی سی ده بیر زمان بو یولا قدم قویوب،
اؤره ک ده قالدی مرامیم دویولماز اولدی سئسیم
گؤزوم ده قالمادی نور آه ایشته سون نفسیم
مظالیم آتشی یاخدیقجا قوورولور بدنیم
نه حال مدحش آمان سون گون نوم بومویدی منیم
سولوب بهار شبابیم دئیشدی هر حالیم
بو صورت یم بو وجودوم بو دونموش اقبالیم
منیم له دوغموش ایمیش سانکی اضطراب کدر
زمان شب... اویور هر کس استراحت ائدیر
بوتون جهان اویور بی صدا طیور وحوش
نجومی ظاهری هب نیم خواب هب بیهوش
سکون و حیرت ه دالمیش فضایل نا محدود
طبیب عالمی اولموش دا سانکی خواب آلود
منه انیس اولاجاق ایشته بیر سولوق سیما
قمر منیم کیمی مغبر او شب نورد سماء
منیم کیمی اودا بی خواب مضطرب احوال
منیم کیمی اودا بیتاب هم قرین زوال...
بو فرق میز وار او وارسته یه مظالیم دیر
منیم نسیبیم حیات یمسا ظلم-ظالیم دیر
او بختیاردیر آرتیق اسارت آنلامی یور
گوزه ل گوزه ل گزیر حر یاشار او سولقون نور
فقط اوزور منی هر لحظه بیر ورم لی خیال
اجل می یاقلاشی یور یا ندیر بو کوسکون حال؟
ندیر بو طیف مقابیر گوزومده شعله فروز؟
توکئندی صبریمی یا رب بو حال-وجدان سوز
خیر خیر یاشامام غیری ای کدرلی حیات
چئکیل ده گئت منی راحت قوی ایستئمم حیات...
من ایستئمم یاشاماق هر امیدیم اولدی تباه
اؤره گده قالدی بوتون درد و حسرتیم ای واه
سن ایشته ای گئجه نین آشنای رازی قمر
گئزیب دولاشدیغین آفاق ه ایله دیکجه نظر
گذرگه ینده کی همشیره لر خانیم قیزلار
سن ایله سویله شئرک حسب حال ائدر زینهار
اونودما آچ سویله یالنیز اونلار ایچون
بو جان چئکیشمه یه وئردیم رضا کی بلکه یارین
بو ظلم دویمایاراق بختیار اولور اونلار
ائوت بو نم لی اشیق سیز بو کیرلی زندان لار
یئریم دئیل دی فقط کندیم اختیار اله دیم
منیم بو ایشده وظیفه ام دی الوداع گوئدیم
وقتی به قهوه خانه آمد صورتش به قدری گرفته بود ،یه نظرم آمد باید طوری شده باشد،والا این آقا میلانی ما همیشه یک لبخند و تبسمی داشت،ولی این موقع عصر میلانی باید خانه اش باشد،چرا که کشته مرده اخبار هست. این موقع و این ساعت بیرون از خانه چرا. همان دم در با اشارتی پیشم خواستم و در حقیقت جائی غیر نزد من با کسی حرف هم نمی زد.آمد و بلافاصله شاگرد قهوه چی چائی را روی میز گذاشت،"چه خبر آ میلانی خیر است انشا الله"تا جان به سر نکردی بگو،چه عجب این وقت شب بیرونی.خواستم به قولی سر به سرش بگذارم که دلم نیامد نمی دانم چرا به دنبال حرف های همیشگی و لفت و ریس نرفتم،تنها منتظرش ماندم تا حرفی یا سخنی گوید.زیاد سرحال اش ندیدم و انگاری دلم هم نمی خواست چون عادت گه اش را می دانستم تا خودش حرفی نزند با انبر هم نمی شود باهاش حرف کشید.زیر چشمی نگاهش می کردم انگاری توی خودش نبود،چائی اش داشت سرد می شد تا آمدم بگویم آ میلانی چائی ات...دیدم با دستمالش نم گوشه چشم هایش را پاک می کند.دیگر جای تعارف هم نمانده بود".چته آمیلانی زیادی سخت گرفته ای" گفتم تا حرفی زده باشد.وقتی با اتگشتانش استکان چای را لمس می کرد خیلی آرام و شمرده گفت : آ محمد آ یه دویست هزاری گرفتارش هستم ببین می توانی بی نام من برایم جور کنی ممنون ات میشوم.تازه دیروز خقوق گرفته بودم در حال به او دادم و بدون اینکه چیزی بگوید با خدا حافظی رفت ،و من ماندم با یک دنیا سئوال و جواب.اخر شب که خانه آمدم تا رفتم لباس عوض کنم و برم دنبال اخبار ده بی بی سی،خانم امد و آهسته بودن اینکه بچه بشنوند گفت "پسر آقا میلانی را بردند چهت ترک اعتیاد،بچه هه نمی رفت دو نفر با آمبولانس آمده بودند و یکی شان دست بند به دست پسره زد و آقا میلانی و خانمش هم بودند،وقتی آمبولانس رفت آقا میلانی های های گریست و من از پشت در شنیدم ولی خانم میلانی آیه قسم می خورد که شنیده این بهترین کاری است که می توانستیم بکنیم،بعد یه ماه می بینی که سالم و سلامت برمی گردد،دیگر حرف های زنم را نمی شنیدم و آنقدر این نشنیدن را طولش دادم که دادش آمد "مرد یک چیزی بگو این همه حرف زدم مثل اینکه به دیوار می گم"اخبار چیز مهمی نبود الا اینکه چندین سرباز امریکائی در افغانستان رو مین رفتن،گویا مین ها را خودشان کاشته بودند برای منع عبور طالبان،ظاهرا طالب ها مواد قاچاق می کنند برای تامین نیاز مالی شان در مبارزه با غرب.
غرض گفتمان بود که شد،هم دیگر را شنیدیم به روحیات هم آشناشدیم،به خاطر خودت و مادر نازنیت ، اطمینان داشته باش اگر من دوستت نمی داشتم همچه حرفی نمی گفتم،مواظب خودت و هر جه وهر که دوست داری باش
پسرجان آسوده باش که دل گیرت نیستم.
تمام عمر به یادت خواهم ماند.
جوانان آینده ما هستند.
من که آرشم نیست.
تو هستی.
تو بمان.