عاقبت شمس به روایت صادق


آنی خشم مقدس قونیه را در هم ریخت؛

و سقوطی هولناگ گفتند،

یوسف دیگر به چاهی شد.

پیراهنی هم نماد

از شمس.

حضرت اش روزها و شب ها نالید ،ولد اش  به حلب شد ،

انتظار به پایان که "باز نمی گردم".

حضرت خود به عراق عرب شد و قبری گمنام که "شمس آرمیده"

مثنوی شمس اغاز شد.

ای" شمس" با حبیب خود چه کردی امشب.

در اصل امشب می خواستم همین جوری تا صبح بنویسم ؛افسوس که نمی تونم.مگر می شود نوشت ،آن هم از خودت .نه حوصله خبر ها را دارم که این یکی را از اول نداشتم و نه حوصله نوشتن هیچ چیز . یک وقت متوچه می شوی تا غرغره توی راهی هستی که نه پس دارد نه پیش.شبانه مثل آن دخترگان بیگناه شهری ولت می کنند وسط خیابان ؛یک عده جوان بیر سرو پا ؛که معلوم نیست خودشان روی چه خشتی افتاده اند.حالا دری به تخته خورده باباشون شده تاجر دل روده و یا بنگاهی زمین دهات شون که هزار هزار زمین ورثه های پدر مرده را به اعیان گدا تر خودش می فروشد که مثلا ویلا بسازند.روحم خسته شد امشب ؛خیلی دلم شکست از یک...
یک عمری به تنهائی خو می گیری و بعد بارقه امیدی می زند، یک باره می شوی یک انسان امید وار و هر روز خدا ترس ات ایکه چیزی را گم کنی را سپری می کنی و هر لحظه داری کوچک و کوچک تر می شوی .غصه می خوری باهاش نگرانی براش،همه چیزت می شود او .
جلوتر گفتم که وصف حال آن دخترگان معصوم را دارم؛به دنبا چرائیش نمی توانم برم در اصل چکاره این ملت ام.فقط باید درد را احساس کنی . به یاد آن قدیم ها که شور شوق دومیدانی را داشتم هر روز صبح ساعت پنچ می زدم خیابان تا هفت صبح با یک دوی پنچ هزار متر و نرمش و دوش صبحانه و راس ساعت پشت میزکار.سالی بود گمانم اوسط دهه هشتاد.صبح روزی در اولین نبش خیابان شریعتی به دو تا از بخت بر گشته در داش مغا زه الاری رسیدم به دوتا از این بخت برگشته ها ، یکی شون خیلی کم سن بود و دیگری باز یه سنی داشت ؛گمانم سمت مدیری اش با اوبود .نمی دانم به چه علتی سلام علیکی کردند و هوای سوز پائیزی سخت آزارشان می داد و پشت در مغازه نان فانتزی که صبح ها قبل همه کسبه باز می شوند ایستاده بودند به خیالم قصد خرید نان نداشتن ؛ فقط می خواستن از گرمادی درون مغازه به ریه های یخ زده شان هوائی بفرستند .یک احساسی مرا به سویشان کشید و من داخل مغازه پا نگه داشته بودم از سر گنجگاوی بی خود؛ آن یک که کم سن بود یک هوی در اومد :حاجی اقا مهمان نمی خواهید؛تنم لرزید از کلمه مهمان. که مهمان حبیب خداست،با کم روی گفتم متاسف ام ،خواست بزنم بیرون که یکی از پشت گفت همه همین و میگن اول صبح ولی اول شب ها تحویلمان می گیرند،دیگر برگشتم و گفتم واقع متاسف ام و زدم بیرون مغاز و رفتم دونبال برنامه ام. بعد چندین سال نمی دانم چرا به یاد آن دو خترک جوان اقتاده باشم ؛ بی یار و یاور عین دو وسط خیابان ماندم ؛حتی کسی هم به گفته هایم گوش نمیده .حتی حوصله خواندن هم ندارد
مسجد محل دارد اذان صبح را پخش می کند و در مسحد بسته است ولی متولی اش بلند گو را تا آخر باز کرده در اطاقم نشسته ام همه خوابیده رخت خوابم منتطرمن مانده دل خوابیدن هم ندارم. قهوه و سیگار و کتاب پیشم ؛قلم . دفتر روی میز تحریر ولی یک آن هوای آن دو بچه جلو چشمام هست .خسته شدم خیلی خسته ،دلم می خواهد صبح از خواب بیدار نشوم مثل هزارن نفر دیگر که در رختخواب می رود آن راه سبز طولانی را.اصلا دلم نمی خواهد.
در هوائی شمس کوچه پس کوچه قونیه را می گردم.
پیچ - پیچ مریدان با کینه مقدس ؛
روضه رضوان
جمل عاملی ها سلطان صفوی.
مشتی پول نقره؛
شام و سحر از دیوان .
و من در خیابانی پر درختان سبز شعریتی
خیلی وقت است که دومیدانی نمی روم
دردم را در گوه ها فریاد،
می زنم
ای" شمس" با حبیب خود چه کردی امشب.

املاء غلطی

 دونئن بیر آرکاداش حقلی اولاراق منیم بعض وقت لئر تورکی یازاندا املائی غلط لئریمه ایراد توتموشدی و همده حقلی اولاراق.جوابیندا من کندی سینه عرض ائله دیم کی منی قیناما  بیزیم ایکی روش املائی بویوک لئریمیز بیزلئره  امانت قویولوبدیلار ؛ بیرینجی سی مکتب وارلیق دی و ایکینجی سی مرحوم ذهتابی نین روشی و اوچونجی ده حالا بیر خاص عده لئرین دی . و حال حازیرده ده بعضی بیلیم استادلاری نئچه جلسه ده بو مهم اتفاق دا ال تاپابیلمیب لئر ،نییه سی ده بودی کی؛ چون بو ایشه بیر رسمی دولت لازیم دی و بیر عده آکادامین شخص و دولت آداملاری تورک لوق اینسان لار  هامی اشتراک ائله سین و خصوصی بخش لئرین بو یاراماز لیقدا نقش لئری یوخدی. ایندی کی بازار دا ،هم کیتاب و هم درگی لئرده حروف عربی یازیلیر ،گئنه شکر کی هم بیزیم بو حروف دا چوخلی عصیر لئر بویو آثارمیز وار و همده عوام بو حرف لئره عادت ائله یب و بیر آلیشقانلیق گؤستئریب و همده اداره ارشادین نظری حروف عربی دی.هئر تورک دیلی سئون اینسان حداقل کندی فیس صفحه سینده یا وب لاگ لاریندا بیر پاراگراف تورکی یازسینلار گرچه غلط املائی سی دا اولسا قویون اولسون؛نییه کی آتا بابا سوزی دی بیر دیکته و انشاء یازیلماسا غلطی اولماز.سیز یازین بیر آلیشقانلیق اولسون. فیس صفحه لئرینده تک جه بیر "پسندیدم" یا بیر تیک له ماقدا  بیزیم  بو ادبییاتیمیز و ها ئله  دیلیمیز جان توماز ؛و نثرمیزین احتیاجی وار بو تورکی یازمالارا. عقیده م بودوی کی ایندی  دئن ساده یازماغی نسل لئریمیزه عادت وئرمک ده  چالیشاق  ؛گئدیب بعضی خارجه اولکه لئرینده بوش بوغاز  اوتوران و ساکین له شئن اینسان لار کیمی غریب و قریب لغت تاپیب و کندی میزی سوادلی حسابا قویمایاق ،نییه کی دفعه لئر  دئمیشم والله -بالله سیز یازای لاریزی نه خاق آنلایر  نه باکی دا اولان استاد لار؛ نه ده آنکارادا باشا دوشئن وار. بؤیلئچه خلقی کندی دیلینه بیگانه و یابانجی ائله مه ین.بعضی لئر فکر ائله یر کی بو نوع یازی لاردا بیزیم فرهنگ و کولتوروموزه و عنعنه میزه خدمت ائله یر ؛ یوخ بو خدمت دئیر بلکه بیر  نوع بودا اوزاقلاشدیرماقدی و خلقی آیری- آیری  دوشمه یه قورخو یه سالماقدی. بو قدر

یکی از دوستان به حق در املای نوشته های تورکی حقیر ایردا گرفت و کلی حق به گردنم من دارند،در جواب اش منهم بی دلیل حرفی نزدم ، که همان غلط املائی ما در زبان تورکی حالا به سلیقه ای شده نه دستوری.اینکه وقتی کسی تورک نویسی می کند می داند که دستور خاصّی در این عرصه بخشنامه نشده و تقریبا همه یا املائی مجله "وارلیق" را می پسندند و یا منتظر استادید باید بمانند که نه تفرقه بلکه باز سلایق بیشتر شده.مثلا نوشته های مرحوم ذهتابی خود یک روشی است در نوع خود و همین مجله وارلیق هم نوعی از املا.ولی نظر حقیر این است که قبل از اینکه همه به حرف لاتین روی بیاورند باید شناخت جامه را داشته باشیم و هم عدم قبول حروف لاتین برای ارشادی جماعت و هم برای عاّمه که شاید این لاتین نویسی را خود به غلط به عنوانی دیگر می چسبانند.این که ما تورکی را به حروف عربی می نویسیم کاری است که قرن ها قبل از ما نوشته اند و جماعتی این حروف را قرانی می خوانند و احترام خاصی دارند.اگر چه لاتین نویسی بهتر شکل تورکی نویسی است حرفی درش نیست اما عامه کم سواد و اداره ارشاد باسواد را باید درنظر گرفت.این روز ها جوانان شاعر و نویسنده شعر ها و نوشته های گوتاهشان را به لاتین در فیس و وبلاگ می نویسند،اما همین مطلب را نه در روزنامه های محلی می توان نوشت و نه در تیراژ کم کتاب در قالب  حکایه ها.از یک طرف گران بودن نشر کتاب و کمی خواننده و فروش ان و دست مزد های بالا و بودن نویسندگان حرفه ای در زبان تورکی امکان هر گونه عکس العملی را گرفته چون کلمات بر گردان از فارسی را مثل قبل از زبان فارسی می توان فعلا قرضی گرفت  و نوشت و بابت املا هم نیازی زیادی به خشخاش و مته نیست ؛هستند نویسندگانی که تنها بایک ترجمه توانستند نشان دهند که حرفای عمل کرده اند که مثل فراوان داریم ؛اما باز درد بزرگ کم بود کتاب خوان و قیمت های روی جلدو عدم توانائی خرید کتاب در سبد خانوار خود درد ی مضاعف است.باز دوباره برمی گردم به اشکال املائی که نباید زیاد فعلا سخت گرفته باشد چون درد فعلی املائ بعض کلمات نیست درد جای دیگری است. حد اقل کسی که مطالب خود را به تورکی را می نویسند به املای فارسی آشنائی دارند از بابت حرجی نیست " مهم این است که تورکی نویسان در وب و فیس لا اقل روزانه یک آ4 قدی یا یک پاراگرافی بنویسند و تنها به لایک زدن و پسندیدن اکتفا نکنند که به هیچ وجه سودی برای زبان تورکی نیست زبان تورکی در نوشتن نثر های گوناگون قوت و جلا می کیرد" حالا چرا من این مطالب را فارسی نوشتم به همان دلیل بی حوصله گی و کم سواد بودن خیلی هاست .هر مطلب زیبائی را می بینند دوست دارند فقط بپسندند و لایک کنند. با این روش زبان تورکی ما قوت نمی گیرد.