داشتم به قولی در فیس می گشتم

داشتم به قولی در فیس می گشتم تقاضای عجیبی دیدم،طفلک دختر جوانی خیلی با التماس می خواست" که دوستانش در پست اش سیاسی ننویسندو اینکه اگر بنویسند اخراج..."اینکه بپذیریم به حریم کسی نرویم آن هم با سر وی پوشیده و اسم مستعار و عکسی آن هم از نوع سوم اش بسیار بد است؛که هست.قکر کردم خیلی صادقانه نوشته و هیچ رودربایستی هم ندارد می گویند سیاسی ننویسید.خوب اقاجان نرو و ننویس تازه آن هم با اسم و رسم وشکل مستعار؛خیلی ها دعوا را می برند دم در مردم؛بد ترین شکل کار سیاسی.با بچه مردم چرا؟ با سر نوشت بچه مردم چرا؟ نکنید اقا به زور که نمی شود عقیده ناقص ات را بچپانی گلوی مردم.برو دم خونه ات با همسن هایت بازی کن،مرض داری که بچه مردم را گرفتار می کنی.یکی بود نشسته در کنار مدیترانه برای زبان تورکی آکادمی لغت سازی درست کرده بود و وقتی من هم اعتراض کردم که لغت را خود زبان عامه مردم در کوچه بازار درست می کند به دوستانش سپرد در تبریز به حقیر مثلا توهین کنند که فلانی ضد زبان تورک است و دلیل اش هم فارسی نوشته های حقیر بود.در یک کلام گفتم بچه انقلابی تازه با سند بنویسم که خود عامل بیگانه ای که حالش را ببری؟رفت و رفت...چندتا از دوستانش را هم برد؛مردک بی حیائی را چنان بالا برده بود که سرداران مشروطه و شیخ خیابانی را خائن می گفت تازه کم مانده بود که به مرحوم پیشه وری برسد؛حتما تا حالا هم رسیده چون به صفحه اش نمی روم به بچه های مردم قول پذیرش در دانشگاه ها می دهند،و جوان کم تجربه ما توان درک بعضی از مسائل را ندارند خوب عیب هم نیست چون تجربه ندارد؛ماها چندین ده بودیم خیلی ها را با اسم مادر می شناسیم ولی خوبیت نداره .زبان مادری را همه دوست دارند از جنگل هاز آمازون بگیر تا غرب انگلستان که ایرلند باشد ولی حتما راهی غیر آن که تو فکر می کنی هست.خلاصه بچه مردم را آن قدر گیج نکن که روز روشن بنویسد" لطفا سیاسی..." ظرفیت مردم را خوهشا بفهم؛بیچاره پدر و مادر غم نان دارند کاری نکن دوهفته ای پشت میله ها به ملاقات اش رود و یا جوانش از تحصیل محروم شود.مسعود بهنود زمانی که توی ایران بود کلاس روزنامه نگاری داشت به ظاهر؛حالا کادر ثابت بی بی سی هست به نان و نوائی رسیده و اصلا از آن جوانکی که یک پای کلاس اش بود خبر ندارد چه به روز اش آمده و یا کجا گرفتار است؛آن هفته آمده بود در همان بی بی سی با خانم مجری کم مانده بود شوخی دستی کند آن قدر قهقه ملیح می زد؛و رنگ سیاه مو هایش انسان را به یاد چاوز مرحوم می برد.از فرخ نگهدار که اصلا حذف نمی زنم و از دیگران هم.فقط به جوان خودمان می گویم که دوست من با تمام حسم درک ات می کنم؛بی کاری و بی پولی حتی کرایه نشینی بابات رنجم می دهد؛هر کمبودی داری درک ات می کنم ؛هوای آزاد نداری هیچ گونه راحتی نداری ؛درک ات می کنم ولی راهش نیست که دنبال این مادر بخطا ها روی؛خدا کریم است روزی همه درست می شود آن های که از لب مدیترانه لیدری می کنند حتم دارم کمک ات نمی کنند.اینها را نوشتم تا باز به حقیر بتازند؛مهم نیست فقط کافی است تو گرفتار این آدم ها نشوی.همین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد