جار زنید گزمه را ؛ راه دهید شحنه را ؛بر لب "قل هو ألله " اش ؛ بوسه زدم شمس را. من به فراق اش که رسم ؛ دیده او لبان من ؛ تا مگر الطفات کند لب به دهانش برسد. من ز غم دوری او چنان رسم ؛ روز شبم "یاهو" زنم؛ بانک رسد و "لم یلد" بوسه بر "لم یولد" زنم جان به لبانم که رسید ؛ لب به قبایشان زنم. نور جوانی ام رسید اینکه لبان سرخ او؛ یاد من و جوانی ام ؛ چون به لبان شا ن زنم. آن که همه داشتمی،تاب و توان ثروت ام ؛ علم به " لا یعلمون" رسید آن که چه گفته بود به نظم" مست لب لعل حبیب " من به بشارت اش دهم ؛ تا لب من؛ به دست حضرت اش رسد ؛ ناس به ناثوت رسد.لب به دهانشان زنم؛ بوسه که بر رخ حبیب ،وان نگهه؛ شمس وار او ؛ دیده زه اب کوثرش ؛ مژده که چشم بر زنم. ای که فرشته یه مهربان من ؛ دور دهان تو ؛ قبله راز های من من که رسیدمش به شمس ؛ زین پس و من ؛مکتب او ؛ عشق به افلاک زنم
از آیات کتاب آسمانی که به گفته چند عالم فلسفه و علوم انسانی که به حضرت اش الهام می شد لم یلد و لم یولد = نه کسی فرزند و نه او را فرزندی لا یعلمون = یاد نگرفته اید نمی دانید ناس = مردم و تن ؛در اینجا به معنای تن به کار رفته ناثوت = معراج معنوی جسم
من مست لب لعل حبیب ام چه کنم = شعری که منتسب به گروهی بود که بعدها به "
من مست لب لعل علی ام چه کنم" تعغیر داده شد به صورت شفاهی بکار می رود و
حقیر نام سراینده اش را در تذکره ها ندیدم