(
این نوشته را تقدیم Sirous Fekri، DV Nasirnezhad، Zakiyeh Zolfagari و
مسعود مردی و سهیلا قنبری عزیز و میم نهانی و خلیل خرسندی فر و... سایرین
که همیشه زحمت خواندن داشته اند و کامنت هایشان همیشه برایم ارزش داشته و
از کسانی که نتوانستم نام ببرم شرمنده ام چون همه عزیز آن من اند )
دیروز یک نقد وتنقید کوتاهی داشتم بر نوشته بانوئی محترمه و هنرمندی ؛که هم قلم می زنند به خوبی بر کاغذ و هم قلم بر بوم نقاشی
.چون خیلی ها اعتقاد براین دارند که نقد و اصولا تنقید لازمه هر کاری است ؛
حتی کارهای اجتمائی و سیاسی.به دوست ثالثی گفتم این جسارتم را؛ در آمد که
فلانی همیشه به به اش می گفتی ؛چه شد که حالا نقد اش می کنی.عرضم بود: که
فرق می کند کسی که قلم به دست می گیرد و پاگرافی را به ذوق می نویسد با کسی
که گفته یا تصویری از دیگر آورده؛ آنکه از دیگری آورده قبول و عدم قبول اش
را "لایک" می زنند و می گذرند ،اما آنکه خود زحمت کشیده نوشته ؛ همیشه نقد
را به جان و دل قبول می کند و هم خود ناراحت این مقام نمی باشند.به هیچ
وجه ؛ چون من؛ شناختی که از شخصیت نوشته هایش اش را دارم و به یقین ام .ای
کاش هم صبوری بود و هم حد و اعتدال در قبول نقد و تنقید که اگر همه به جا
بود هشت سالمان اینگونه نمی گذشت ؛که آقای روحانی با آن کلام زیبایشان در
مراسم رسمی در حضور مقام عظما و دنیا فرمودند که " آهای جماعت به من حقیر
وقت دهید تا مشکلات و خرابی ها را درست کنم به سر انگشت تدبیر که کلی کار
دارم... نقل به معنی " چون همین حرف هارا قبلا زده بودند عده ای و هنوز هم
گرفتارند؛آمده بود خطائی ...همان دوست ثالثم و عزیز و دوست داشتنی من در
حقیقت خیلی نگرانم کرد که مبادا رنجشی باشد و خواب شبانه سه چهار ساعته مرا
هم گرفت ، خوب انسان است دیگر شاید خوش نداشته باشد در فیس نقد اش کنند
،ولی باید دانست که در مدیا خارج خود نقد نویسی شغلی مهم و هم از صاحب قلم
کم نمی گیرد از نظر مادی ؛ولی در اجتماع ما چون همه چیزمان به هم قاطی است
نقدو انتقاد جایگاه خودش را به چیز دیگر داده که گاه از سر شوق کسی را
معجزه هزاره می نامیم و با پدر دانشمند خود قهر و دل گیری خانوادگی به
بیرون هم می کشد و گاه چون بز افخش آن قدر تایید می کنیم که هاله می بینیم و
صاحب سخن را به باور می اندازیم و فاکت و دلیل از راننده تاکسی سوریه ای
می آوریم.بگذرد که زیاد رفتیم .دوست خوب و مهربان و خیلی با شخصیت من
مرقوم داشته بود که فلانی گاهی نوشته فارسی ات به تورکی می ماند و این خود
به تازگی نوشته هایت می افزاید و خوب است و تعریفی از سر لطف هم کرده بود
که خدمت شان عارض ام که چه کنم تورک ام اگر تورکی هم نمی نویسم حد اقل
تورکی که فکر می کنم؛و این خود نوشتن هم عجیب است که ما هم در کلام و هم در
نوشته؛ لهجه داریم و خود از اعجاز روزگار است ؛ افتخارش برای مرحوم علامه
هم شهری مان که تفسیر مولوی را جنان می کرد گوئی در همان قرن زندگی کرده
.در مقاله ای عرضم بود که به زبن تورکی در مسائل فرهنگی و عادات ملت مان
نوشته ای را رقم زده بودم برای گاه نامه ای؛ و آن صاحب امتیاز را خوش
نیامده بود که فلانی فارسی فکر کردی و تورکی نوشته ای ؛چون از قید و قیود
بکار رفته فهمیده بود و این هم از دو زبانی بودن ما آذر بایجانی هاست ؛ که
همیشه دوگانه فکر می کنیم و می نویسیم حیف ام آمد به سر کار خانم سر دبیر
ماهنامه بگویم که سازمان مللی داریم از هزار ملت ها و زبان غالب انگلیسی
است اگر به جای دبیر کل اش بودید که کار دنیا زار بود ؛ چون مجبور بودید
انگلیس را بشنوی با لهجه ژاپنی یا بور کینا فاسوئی.البت غرض این نوشته همان
سر دبیر فصل نامه تورکی بود نه جناب دوست عزیزیم که خود چنان شخیص اند که
در وصف نیاید. دیروز هوس کردم که با دوچرخه به بازار بروم برای خرید
سیگار؛که این سوپر های محل از این نوعشان که مصرف ام هست نمی آورند دیدم در
کمال ناباوری بیست در صد در کل باگس صرفه داشت و موقع برگشت یاد سوپر محل
بودم که" می چاپد خلقی را که کاسب حبیب خداست" گمان نکنم خدا را خوش بیاید
از این حبیبی. صاحبان تفگر مالی همیشه می گویند که دلیل تورم در جامعه به
چند عامل بستگی دارد که خیلی ها به در سبد خانوار ما نمی خورد الا چند تایش
که اولی حتما داشتن کارت های عابر بانکی است که مثلا کاسب نگوید: فلانی
هزار طلب ات پول خورد نداریم و دیگر هم کم خریدن در همه اقلام که رئیس قبلی
هم فرموده بود می روید به سوپر محل به اندازه میوه بخرید و دیگر که در همه
خرید روزان ما ها صادق است؛ همه چیز را از همه کس نخرید و بازار خود نقش
به سزائی دارد که بی سئوال و جواب 20 % تخفیف روی شاخ اش است .قبلا من خود؛
توصییه ام بود که باید از محل سکونت مان و مغازه محل بخریم که لااقل
آشناست و اگر هم نفعی است ایشان ببرند را اشاره می کردم؛ امّا ولی این نفع
بردن هایشان؛ را خرج اعطینا می کنند و ملاحظه اهل محل را که همه از صنف
متوسط اند را نمی کنند ؛ دوستی و محبت یک طرفه که شرط نیست.دیروز در خبر ها
بود که در آزمون سراسری کنکوری ها ؛اولین ها از شهرستان بودند و توصیه
اینکه بدون کلاس های اضافه و با پول های آنچنانی نمی شود زیاد مطمعن بود؛
حرفی که همیشه می گویند و لی کجاست گوش شنوا؛شنیده ام برای بعضی از تک
درسی های کنکوری بیچاره والدین ملیونی پیاده می شوند که چه؛ مثلا عزیز شان
در رشته پزشگی قبول شود و یا مهندسی آنچنانی و بی خبر از این اند که خود
کتاب های درسی را چندین دکتر مهندس نوشته که خوب فهمیده شود دانش آموز را
بس است و دیگر اینهمه خرجی چرا؟.یکی از دوستان بار ها و بار ها از آقا زاده
شان تعریف داشت که جرّاح فک و دندان است و خیلی هم به حق فیس و افاده داشت
و روزی غمگین دیدم اش و علت را جویا ؛با صدای بغض در گلو گفت قلانی صبحی
با اشتیاق بهش گفتم: برایم دست دندان پروتست بگذار که این ها قدیمی اند و
امانم را بریده و نمی توانم خوب بخورم ؛ در جواب شنیده بود "بابا" این کار
ها به کلاس من نیست ،دویست هزاری می دهم برو پیش همان دندان سازی که همیشه
می رفتی؛ این "بابا" داخل گیومه در تورکی بعضی وقت ها معنای پدر نمی دهد و
قرض از سر باز کردند امری است؛ مثل اینکه یکی بگوید برو "بابا" تقریبا
توهینی درش هست.توهین که می گویم یاد قهوه خانه محل مان می افتم که زمانی
دو دهه ای قبل تماشای فوتبال ؛هم در قهوه خانه و یا در خود باغشمال دیدنی
تر بود؛ چندی است به علت پاره از مسائل و هم تعداد زیاد تماشاگر با آن شعار
هایشان را تصمیم گرفته اند در محل یادگار امام باشد ؛ هر چه دور تر بهتر و
دومی قهوه خانه؛ که خود تماشاگر ، هم مفّسر است هم داور و هم بحث اقوام که
خود مد روز است ودر این میان صاحب قهوه خانه معذّب که هم اماکن هست و هم
سایره ... که زیاد خوش نیست بحث های از این دست برای صاحب اش .و تازگی ها
که لیگ فوتبال شروع شده بعد اولین بازی؛ تلویزیون قهوه خانه پر برفک است که
تماشای بازی مکافاتی داشت خود مصیبتی شده و بچه های محل مجبورند باهم
دیگر در منازلشان ببینند، و بعد روز فوتبال همیشه تلویزیون مثل اولش تمیز و
دیدن دارد؛مجامع عمومی جای بحث های سیاسی نیست و از حد که می گذرد توهین
ها شروع ؛در ممالکی ،باشگاه و احزاب هستند که عده ای دور هم جمع اند و چنان
که گاه برای آینده و اداره حزب لا اقل در همان منطقه ای که می نشینند در
راس امور شهری می شوند و بعد اگر زیادی یکی تلاش داشت خود به خود بالا می
اید و نتیجه همین کار را در کشور های همسایه و یا خود تورکیه می بینیم ؛از
بخشداری و انتخاب های شهری به ریاست الوزرائی می رسند . همیشه ار تورکیه
مثال می آورم به علت نزدیکی زیاد و هم همسایه و اشتراک فرهنگی که داریم
است و آن قدیم ها همه از المان و اورپا می گفتیم .دیروز رئیس بزرگ ستاد
ارتش اش یک چهل و اندی سال زندان گرفت ؛ همان ژنرال های که همیشه آب را گل
می کردند و سی و اندی سال است که بیش از چهل هزار نفر کشته داده اند و کلی
هزینه بر گرده جامعه ؛ همان ارتشی که از دهه پنجاه میلادی سه کودتا و کلی
قتل های سیاسی فاعل مجهول ؛هم از صنف روز نامه نگار و هم دانشگاهی؛به طوری
که مقام اول در جهان دارند در قتل روزنامه نویس ها؛پنچ سال تمام طول کشید
این غوغای "ارگنه گون". ارتش خود رئیس اختیار می کرد خود می دوخت و خود می
برید؛ اگر اقتضا می کرد می کشت و در زیر پلی و یا بیابانی خاک اش می کرد
دویست پنچاه نفری همه گرفتار امدند به تدبیر و سیاست اردوغان؛ شاید خیلی از
هم وطن های ما هم خوش اش نخواهد آمد؛ بایست گفت نه دوستان عزیز این نوع
دموکراسی بهترین است که نظامی جماعت آن هم دومین کشور نظامی ناتو باید از
سیاست زدگی کنار رود؛ دیگر دوران جنگ سرد و کمونیست کشی تمام شده؛ارتش باید
در پادگان ها باشد. ملی گرائی اصل است ولی نه به قیمت خون روز نامه نگاران
چپ و دگر اندیشان؛ همه حق حیات دارند؛ تمام اقوام تورکیه. زمان ازدو کشی
های خیابانی گذشته و مشکلات همه در راه رو های پارلمان حل و فصل باید شود؛
اگر در خود صلاح نمی دانیم در دیگران هم باید به صلاح نباشد.کار ملک به
احزاب سیاسی و انجیو وابسته است؛دیروز آقای روحانی وزیرانش و معاون هایشان
را معروفی کردند و عده هم که از حالا سر مخالفت را باز کرده اند و حق آب و
گل می خواهند تمام این هشت سال خواسته هی بر حق ملت در چهار چوب های دیوانی
محصور بود و از موقعی که ایشان آمده اند همه و همه از دولتی و روحانی و
مکلّا گرفته تا آخر همه ارزانی و کار می خواهند از رئیس تازه ؛ تا دیروز
همه به خوبی خوشی باهم بودند و از چندی به فکر گرانی و هجمه به جناب
روحانی است که الا- بلا باید ارزان کنی ؛بانک مرکزی در این چندین سال یک
آمار درست و حسابی نمی داد همه شکل مار بود ؛ به جای آمار ؛حالا همه شان
مدعی شده اند از کلام و شوخی های گوهر مانند رئیس قبلی همه خوش بودند
مخصوصا از گفت و گو های دونفره شان با مجری همیشگی اش؛تشریف آوردند به
مصلحت نظام ؛و باز زیر دست آقای هاشمی خواهد بود که این خود مکافات دیگری
دارد؛اگر نیت ها پاک باشد اصلا مهم نیست؛ رئیس و مرئوس همه خدمت گذار بایست
باشند و دل کندن از صندلی گفتم که سخت است ؛برای خیلی ها؛روزی یکی از
روئسای بالائی بانک داشت برای حقیر تکلیف به عمل غیر می کرد در حال گفتم
زیر فرموده اش را امضاء کنند؛ ابا داشت ؛ و گفته اش را توشیح نمی فرمود ؛
خدمتشان عارض شدم از یک" امضاء" می ترسید من زیر پرداخت این چنین وامی نمی
روم ؛اشتلم کرد دید ترسی نیست در حقیر؛فردایش انتقالم به آذر شهر آمد و پس
فردایش آنچنان پاسخ اش دادم که در میان جمع که وا رفت ؛ چرا چون اهل بخیه
نبودم نه گرفتم و نه دادم هیچ وقت در عمر بانکی ام؛ و به این حس ام همیشه
افتخار کرده ام لا اقل پیش خودم ؛ همش قانع به معاش ماهیانه خود بودم و زن و
بچه عادت به اخلاقم داشتند؛بدون هیچ گفتاری در پس و پیش بعد سی سال بیرون
آمدم؛ خیلی ها به بهانه گرانی و درس بچه هایشان کار دوم می کنند مبارکشان
باشد ولی هیچ یادشان نمی اید آن زیر میزی های که عین خدمت گرفته اند و زن و
بچه عادت به خرجی زیاد؛ حال غیر کوه و کتاب چیزی را نمی شناسم.بعضی ها در
بیست سالگی فرماندار بودند و به سی نرسیده وزیر وکیل و نهایت دکترا ؛ اسم
اش را بگذاریم از سربازی به سرداری که نه ؛ به رئیسی رسیدن جواب بندگان را
که نمی دهند مانده ام جواب خدا را چه خواهند داد