سعدی یازیر
"اسکندر دئن سوروشدولار بو قئدئریئر تورپاغی سئن نئجه آلدین بیر حالدا کی بوندان قاباق یئر اوزونده فرمان سوره ن حاکیم لرین سئندئن آرتیق قدرت لری اولا-اولا بئله بویوک فتحه بیری اولا بیلمه میشدیلئر. سئویله دی:
من هر تورپاغا قدم قویدوم رعیّت ین اینجیتمه دیم حورمت لی یه حرمت سیز لیک ائله مه دیم.
هامیسی هئچ دی گئدئر ألدئن صاباح
گنج و تاج و تخت و بخت و شوکت ین
ایسته ییر سئن ائل وئره حورمت سئنه
ساخلا سینه ده بویوک لئر حورمت ین"
ترجمه حالی بود از گلستان آن که دهه ها قبل به امر پدر خواندام پیش استادی در شهر مرند که خط خوب می نوشت و کلی مغازه های آن زمان به خط او مزّین بود؛مرحوم خوش فکر بودند و به نظرشان بود که عربی بیاموزیم و کم و بیش هم آموختیم اگر هم نان اش نخوردیم باز نعمتی بود ؛ بعد ها را در نوشتن . جمله باید گوتاه باشد ؛ گر چه درد جامعه و خود بیشتر.گاهی فکر می کنم که اگر صاحبان قدرت خوانده بودند لااقل کن می فهمیدند درد را ؛ خواندند ولی در عمل چنان مسند شیرین شد که در ماندند.در گلستان بابی است برای حاکمان قدرت و هم از هر چه قشر جامعه ؛حیف که به کار نبستند امان از پول نفت که این چنین از مردم بریدند و الا اگر کار مملکت به مالیات بود مثل فرانسه که تنها از فروش بنزین در جایگاه؛ به اندازه کشور تولید کننده اش سود می برند؛ سالی 45 & میلیارد ؛ و هند درست یا غلط به آمار 90 & میلیاردی از تلفون های سیّار مهواره ای .شرکت "سل " از سر دانش و تکنیک بیش از ممالک نفتی در آمد دارد؛حلال اش باشد و نوش جانشان؛تا ما باشیم به دنبال علم نرویم اگر هم رفتیم علم وارداتی و باز خریدنی بود.در خریدن حسی هست که نظیر ندارد؛گاهی دکتر ها به مریض های روحی شان خرید در مارکت های بزرگ را تجویز می کنند و در سطح بالا دیگر اگر پورسانت هم باشد که چه بهتر می گویند تا 7% ای ممکن است باشد؛روزی در کشور همسایه از راننده خواستیم که مسافران را برای خرید به مغازه ای در همین نزدیکی هاست ببرد؛ ساعتی گشت با آن نرخ گازوئیل تا فروشگاهی پیدا کرد ؛ چون در حقیر بعد 40 سال اهل و عیال داری نیازی به خرید نبود در همان نزدیکی صندوق روی مبلی نشسته بودم و عنوان لیدری هم داشتم برای مسافران اتوبوس؛قهوه ای آوردند همراه کیک و بعد بسته سیگار از نوع مرغوب غربی اش؛ من به ادب تعبیرکردم و بعد یک ساعتی که اهالی خریدشان را کردند و همه رفتند به اتوبوس دیدم خانم مدیره پاکتی را به من دادند و با تعجب دو صد دلاری دیدم و علت را ؛گفتند همان پورسانت شماست که آوردید توریست ها را خرید کنند؛فکر کردم نگیرم بد تر است که خود می خورند و گرفتم بعدبین اهالی توریست جماعت و شوفر تقسیم شد؛مرحوم تیمسار باتمانقلینج مامور خرید اسلحه و مهمات های شاهی بود و در همان اول انقلاب هم دست گیر بود بعد ها خبری نشد ؛چون تمام اسرار را داشت و مهم بود گفتن همه روایت ها؛ ظاهرا توانسته بود عده ای را بخرد و خود را خلاص کند چون در خرید مهارت داشت.از آل احمد نقل است چندین کتاب ؛ من بعد ها دوباره خوانی کردم ؛در حق بعضی از موضوعات قضاوت صحیح نداشت و ان وقت ها فکر می کردیم دارد و بعد دیدیم که ندارد.اینکه خانه های سازمانی ارتش دور از جمع شهری است ؛چون در شهر خیلی ها باید بشنود از مردم که نمی شنیدند؛ و این که فروشگاه های مخصوص خود را دارند این ارتشی جماعت .که مردم نداند چه می خورند این قوم جاوید شاه گویان.بعد ها در همه اقشار کاری ؛ فروشگاه های تعاونی مثل قارچ از زمین روید و هر اداره مخصوص خود فروشگاهی داشت ؛آل احمد از چپ جوانان توده بود به راست کشید آنقدر که جماعتی هم خوش شان آمده بود از غرب زدگی اش ؛بعد ها دوباره خواندم زیادی تند رفته بود؛ حال اگر بود چه می گفت .عارفی گفته بود که انسان ها در دروانی از سن شان "توده" بوده اند غرض شان حزب توده بود.بله راست گفته بود؛اصولا ریشه روشتفگری در سوسیالیست بودن در برهه ای از جوانی اش انسان ها هست؛ بعدا هم اگر به راست بزند راهنما را باز گوشه چشمی به چپ دارد؛ولی مرحوم آل احمد چه گویم که نه رنجند بعضی ها؛نون القلم هم دارد و سه تار را هم و مدیر مدرسه .می توان گفت در تمام احزاب بود.ولی باز گوشه چشمی به حقیقت داشت ؛من در کیا نوری ندیدم و در خیلی های دیگر سران توده ؛کسی که ایده لوژی دارد اصولا عشق را نمی فهمد. می گویند عاشق مردم هستیم ؛به سختی می شود باور کرد؛به مردم و خلق عاشق نمی شوند باید مردم و خلق را فهمید .فهمیدن هم با عشق در معارض هست.عشق معنای خود را دارد و ایده لوژی هم معنای خاص خود.کسروی زمانی وکیل تسخیری عده ای از 53 نفر بود و مخصوصا انور خامه ای در دادگاه گفت بالهجه تورکی آقای قاضی: "این ها کومونیست نیستند و دارند ادای آن ها را می آورند" و انور خامه ای به سخره گرفته بود کلام کسروی را بعد انقلاب دید که همه اش ادا هست خود در خاطرات اش نوشته هنوز فکر نمی کرد ادا ست چون هنوز حزب نپاشیده بود . بعد ها می بایست از کسروی اعاده حیثیت کلامی می کرد که عمر کفاف نداد.افکار عمومی گاهی چنان اشتباه می کند که تصحیح اش سال ها طول می کشد؛سال ها سال از قدرت و ثروت اقای هاشمی گفتند و اخر اینکه خیلی هم بی مبالغه نبود؛اکبر گنجی زمانی چندین کتاب نوشت "عالی جنابان سرخ پوش" و جامعه روشنفگری چنان در هم شد که فکر کردند علی اباد هم شهری است ؛بعد خود گنجی خیلی سخت توانست جوابگوی نوشته خود باشد،تنها کسی که توانسته بود کمی از هاشمی بفهمد زیبا کلام بود که جامعه شناس و متفگر است؛اقای اعلمی هم نوشت از هاشمی و بعد در پی نسیمی شد که بعضی از بچه های آذر بایجان می خواستند 15-19 قانون اساسی و اجرایش ؛که همه زیاد واقعیت نداشت چون دو دوره وکیل مجلس بود و گوشه چشمی هم به ریاست جمهوری ؛نشد و تقدیر نبود که بشود. فوت شهریار و بعض اشعارش جوان های را به سوی ادبیات زبان تورکی کشید و بعد به صورت رادیکال در قلعه بابک ؛ ان هم سالی یک بار ولی ؛ حال در تیم تراختور؛کاش دل سوزان جامعه از این همه پتانسیل به خوبی استفاده کنند در سازندگی و آگاهی بخشیدن در قشری که چندان آسان به دست نیامده آستین بالا بزنند.زبان تورکی را به کمک اندک دولت و جوانان فهیم و یادگیر از دست بعضی ها که باز به بی راهه می کشانند این همه زحمت را بگیرندو با نظارت خود دولت در آموزشکده های تدریس شود و دیگر نیازی به صرف هزینه بالا نباشد؛آموختن تورکی در شهر تبریز بهترین مکان است و جوان پیش پدر و مادر با اطمینان می خواندو یاد می گیرد و نیازی به قاچاقچی گری نیست کاسه داغ تر از آش دانشگاه های ادبیات تورک باکو و آنکارا نباشند که غلط صرف و نحو آن ها را می گیرند و لغت هم می سازند که هزار سال قبل محود کاشغری ساخته و در کتاب" لغات الترک" به خوبی نشان داده و دکتر حسین زاده صدیق زحمت دوباره نگاری اش را هم انجام داده ؛می ماند گوشه عنایت حاکمیت که تنها نظارت کنند و نه دخالت در امور.حرف باز به درازا کشید؛کاش دولت مجوز آموزشگاه های زبان تورکی را بدهد و هزاران دانش پژوه بتوانند در همین استان های تورک زبان به آموزش مشغول شوند