_ تو نسیم کوهساران


_ تو نسیم کوهساران
چو گوَن هر دوپایت بسته باشند خود به دیار یار یاران
به دیار جان جانان
دلم ار تو را بخواهد؛ به چه سان خواهی آمد؟
تو دگر وزیدنت را ؛سر کوی یار بینی؛همه سوال ام ز باد و باران :
"تو نسیم من ندیدی"؟ نگرانم ؛ نگران زه مهربانیش نگران از نا رفیقان !
گَوَنم؛ از چه باک دارم اگر اش ار بسوزد و یا بمیرد ؛
سر نوشت مختوم "به کَند پیر مردی و بسوزدم تنوری بعد بوی نانی"
و تو ای نسیم اما به مهربانی ات بمانی
و تو ای خدای سبحان؛ وتو ای خدای رحمان به ملائک ات سپارش،
که منم همیشه گفتم : " که تو ای نسیم زیبا به خدا سپرده ام هر وقت"
تو نسیم ؛ شمس مائی 
که دگر به خواب هم نبینم ؛ چون کبوتری رمیدی از بام ؛
به هر غزل رسیدم به سراغ نسیم شمس ام؛
به جز انتظار چه دارم ؛ نسیم شمس از در آید و به مهر نشانم و پای بوسم

حسن - اسگوئی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد