زمانی در مجموعه آثار مارکس خواندم

زمانی در مجموعه آثار مارکس خواندم که "پرولتاریا را به حال خود راه نکنید چون میل به لمپنیسم می کند"منظور اتحادیه و سندیکا و آموزش اش دهید این قشر را؛ حال علاوه کنید اعتدال رئیس را که کلید اش سالیانی هست در دستان مسئولین فوتبال ما ؛ که خود مافیائی است در هر کجائی دنیا؛بچه مردم از یک شب قبل به پایتخت می رود و در اطراف میدان آزادی شب را می گذارند تا عصر بعد روز در استادیوم آزادی تیم محبوب اش را تشویقکند و تیم اش ببرد و شش ماهی عوص درک مسائل اجتمائی دور بر خود حدیث شب مانی خود را در خیابان به دوستانش تعریف . خود فردوسی پور می گفت صد هزار نفری آمار دادند و در آمد بدون مالیات به میلیارد می رسد ؛مفت چنگ شان ؛ کی و کدام سازمان غیر انتفاعی هست که مالیات می دهد و این مجموعه عظیم هم روش ؛و تازه بودجه شان هم می رسد.گفتم که یونان با آن همه تمدن و زیبائی در گرو 8 میلیاد دلار نزد مرکل این بانوی امپریال آلمان هر روزه ریسه می رود و تا برداشت از موجودی بانکی مردم و شهروند اش هم رفت و در عجب ام چرا چک پول چاپ نکرد مثل اقتصاد دان های ما که همه اش از دانشگاه های آکسفورد پروانه جیب بری گرفته بودند و بیچاره توکلی دادشان هوا بود از دست بعضی ها ؛نصف شان در کابینه پاک دنیا؛ مدرک جعلی داشت و نصف شان هم زیر آبی رفتند و همه در کنار شدند و عاقله مردی پا به میدان گذاشت که همه راه حل با کلید تدبیر و اعتدال را دارد جماعتی شاد از رفتن آن و آمدن این شدند ؛ چون یکی پیدا کردند که کلید دار است و هر روز هر کس از خواب زود بیدار می شود به هش هشدار می دهد که این اقتصاد را درست کنند؛اقتصاد زیر بنا ست با کلید نمی شد باز اش کرد اگر می شد خیلی از ممالک نفتی می کرد نتوانستند و اغلب ممالک نفتی جهان سوم خود از عقب مانده ترین هایند و نصف مردمشان گرسنه مثل ونزولا و الجزایرو عراق عرب و عراق عجم و خیلی های دیگر ؛ بله بچه مردم یک شب خیابان می خوابد که فردایش فوتبالی ببیند که از قبل نتیجه معلومی داشت که دید؛و باز قدیم بود آن پدری که گفته بود بچه مرا بیابید وبیاورید که جایزه اش معلوم و یکی رندی کرد صبح آورد که پول بیشتری بگیرد و پدر نخواست پسرش را ؛ و علت پرسیدند که گفته بود: پول را گفته بودم که شبی در خارج از خانه نخوابد وقتی خوابید دیگر چرا به خانه راهش دهم ؛ همان ملت صاحب المثال بودیم ولی اکنون همان پدر پول به بچه اش می دهد و روانه خیابان های تهران و شب در کوچه مانی که دل شیر می خواهد؛من جسارت اش را که ندارم .دهه اول پنچاه؛ سه شب در تهران بودم با پول سربازی وظیفه که همردیف کارمند آن دوره حقوق می گرفت شب در مسافرخانه های مناصب می خوابیدم ولی باز پدر همیشه نگران فرزند بیست ساله اش می شد و مجبورمی شدم ؛هفته ای دوسه شب نگهبانی بچه پولدار ها را بخرم و به جایشان بگهبان باشم تا خرج هتل های سه ستاره اش کنم که آبرو مند تر بود تا تاتر و نمایشگاه ها را خوب بگردم و هم در جلو دانشگاه تهران خوب کتاب فروش ها را گشته باشم .دیروز فوتبالی بود در حد بچه های شهرستانی خودمان ؛افتادن ها و خطاها و بازی به هر جهت باری ها ؛ عصبانیت های الکی مربی های شکم برآمده سرخ و آبی نشان از خوپ چریدن داشت؛و دوساعتی وقتمان را گرفت .بگیر برو بالا همین که روال اداری ماست .از مدیر مجموعه تا ماموران و تمامی کادر فردا پس فردا به پول شان می رسند آنکه می ماند همان شب مانی بچه مردم در خیابان هاست و بعد پدر بگوید که بچه ام گرفتار شد ؛ خوب می شود با این احوال عمو ؛ دیگر چرا به زانو می زنی ودر تورکی "آنادولی" مثلی هست اگر مادری دخترش را نزند بعد به زانوی خود می زند"می بخشند خانم های عفیف و باحجب ما" مثل است دیگر و در مثل مناقشه اصلا.سر ها همه گرم و زیر برف ؛ فردا پس فردا سوریه را شخم می زنند همان های که اسلحه و گاز شیمیائی داده بودند؛ می دانن هست ؛ مثل عراق دیروز آنقد بود و البته مخفی؛ که خود دولت مردان ما گفتند نبود ظاهرا حلبچه و آن همه مردان شیمیائی را از یاد برده بودند.؛ اقایون هست باور کنید اسد انبار ها را پر کرده ؛آنهمه کشته و آواره و ویرانی و اشتلم های پدر و پسر ؛در تمام دوران شان یک گلوله به سمت اسرائیل نزده بودند بعدترک مخاصمه رمضان هفتاد و سه میلادی؛از اسد ها به ما چه ؛ مگر اینکه پول ها را برده و در سوریه هتل و گردشگاه توریستی راه نینداخته باشیم و وام بانکی و تشویق به مسافرت وجایزه های زیارتی و توریستی در همان هتل های که سهم 51-49. گلاه خود گیریم که خود آلمان و ایتالیا گرفت و دیروز در مجمعه کشور های بیست خیلی ها گرفتند تا مجبور نباشند پول و نیرو بفرستند ؛زمانی شاه ایران با پاکستان مراوده نظامی داشت در استقلال بنگلادش کمک خواست و همان وقت شایع شد ای فردم واکس وبا می زنیم که وبائی در راه است و پاکستان دیگر از وبائی شدن سرباز هایش از خیر کمک گذشت ؛این ها و همه را دوستی ها و لوطی گری های" طنبی " می گویند و طنبی همان که قدیم در آذربایجان خانه ها داشتند در امر خیر و شر مهمان را پذیرا می شدند و در عروسی ها که کار اغلب در نیمه شب به دعوا می کشید لوطی های طنبی در آن واحد حب جیم می خوردند و کسی در کلانتری شاهد نمی شد که چه کسی دعوای مستانه دیشب را شروع کرد ؛.دوران عجیبی است هم دیگر طنبی نیست و هم از دول عربی پول می گیرند تا یک کشور عربی را بکوبند ؛ ظاهرا عربستان و قطر پول اوردو کشی آمریکا را به گردن گرفتند العهده راوی .می ماند اینکه هم نوشته مطول شد و هم تورکی فکر می کنم و فارسی می نویسم ؛ خوب خیلی ها خسته می شوند فکر کنم زحمت خواندن اش را نکشند و بعد سر کوفت نکنند جناب سیروس فکر و اقای مسعود مردی و سرورم خانم ذکییه ذوالفقاری البته که منظور نیست ؛ دوستان همه بزرگوارند خواستم مزاحی کرده باشم . صبحی دلمان خواست اول هفته چیزی نوشته باشیم که نوشتیم .فقط همین "یا علی "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد