به رخ اش اهل نظر؛ عارف قوم چشمه حیوان گفتند
بودند قومی به سر دار شدند و ؛زبان "أنالحق" گفتند
چون رخی را حس جمال و لطافت ؛آب حَیَوانی دیدند
بیم از گزمه " أن الحق" گفتن شان بود ؛ انسان گفتند
بَرهر ایل تباری که رَوم ذکر جمال سخن حلقه ماست
ذکر فهم سخن دوست در آیینه سوره رحمان گفتند
صاحب نظری در غم "ترسا بالاسی" عمری سوخت
ذکر اوقات مصیبت به چه روی در رخت سیاهی گفتند
سلسله موی که دیدم و به بهایش؛ عمری خوش یود
گنج قارون شبیه اش کردند مهر ملک سلیمان گفتند
نام خصمی که ندانست عاشق همه را دوست خطاب
کس ندانست مذهب آئین ؛لاجرم جمله موّ حد گفتند
همه قوم در حس نظر مات؛ چو رسّام حبیب را بدیدند
حس یوسف نه به کنعانی اش ؛ به مهمان زلیخا گفتند
وصف آن وصل لبت کی رود از یاد صَنَم ؛قدمی بر ما نه
کودکی از مهر به مویه شد و گمان به یتیمی اش گفتند
کسی واقف اسرار نشد غیر حبیب؛ چون آگه احوالم شد
آن صنم که رخ اش نهان بود از اغیار ؛آب حیات اش گفتند
آذربایجان -لنکران
حسن اسگوئی پائیز 92
"افَترعَلَی الله کَذبا" تفسیر آیه شریفه بعصی رنگ سیاهی را نسبت عزا می دهند که غیر این است ؛و عوام پندارند.
موی سلسله وار خود قرابتی نزدیک دارد در شعر
نفهسی دوغرولار آنا نه اوچون جان دеدیلر؟