از چه زه ما بریده ای با دگران نشسته ای؛
خوب رخ عزیز ما؛ طاقت این فراق را بردل بی قرار من ؛
از چه جهت روا کنی ؟
آن همه خط و خال را ؛این همه صیرت صفا ؛ پیش بتان چرا بری
باش نگین ملک ما ؛پیش سلیمان نبی
این دل من؛ سوزد اگر بهر دل آشوبی تو ست
ترس من از غمزه تو ست ؛ شهر به آشوب رود
زمستان 92 حسن اسگوئی