اری بود برای کمک هزینه اولاد تازه اش .
له له می زد برای ماهی هزار تومن اضافه حقوق و کارمنده اصرار داشت فردا بیاید که ماه از نصفه گذشته . و مادر به یاد اش می آورد اولین خانم معلمه ای را که چقدر تکیده و استخوانی بود که انگاری او هم از کم خونی در عذاب بود .
همه چیز داشت به خوبی خوشی می رفت که این بیماری لعنتی استخوان های پسرش را در هم پیچید ؛دیگر بچه دار نشدند ؛ دکتر گفته بود باقی هم مثل اولین اولادشان خواهد بود ؛ چون ارثی هست همه چیز ؛
مادر زیر لب زمزمه کرده بود " مثل نداری هایمان ".
...حالا هی روز مادر را جشن بگیرید و هم روز پدر را ؛ اگر شد حتی والنتایم ها را .هزاران خانواده منتظر اولیا ی دولت اند و خیلی هایشان اولیای باورانده خودشان .
آخر عاقبت این بچه نو جوان های استخوان در هم پیچیده و تکیده در گوشه منزل چه خواهد شد .
دلم برای دست های پینه بسته پدر ؛تنگ شده که سرم را توی دست هایش بگذارم و زار بگریم . و قسم اش دهم که پدر من سعی خودم را کردم ولی نشد .وقتی مثل آن دو داداش هام که پیش ات آمدند من هم می ام و همه چیز را برایت می گویم