آن چه که از ذهن پاک می شود

Hassan, [۱۸.۰۶.۱۵ ۱۶:۱۸]

می گفت :

- وقتی جوانکی بودم پر انژی ؛ میان کاخ جوانان و کتابخانه ملی در تلاش یاد گرفتن و پیشرفت ؛اگر هاتفی بود در همان عین به گوشم می گفت که بعد نیم قرن همین هیجانات ؛ جوانی و شوق زندگی ؛ به حال روزی خواهی رفت که مهمان خدا به همان قانون خدا جواب کنی و هم در ادامه آنچه به نام آبرو قطره قطره جمع شده ات؛ نیازت به ربح بانگ اسلامی ختم می شود که خودت در ترویج اش برای خیل عظیمی چون خود آیه قسم یاد کرده ای ؛ ربحی در اندازه 27 در صد . که فرمود :

 (وَأحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا) آن هم برای مریض صعب الاعلاج و یا امری خیر . هزار سال من به این آب و خاک دل نمی بستم .مگر همان وقت ها دوستان گلّه گلّه نرفتند و دکتر مهندس نماندند غرب ؛ نهایت همه رفتنی است چه بغداد و چه باغ .

- مستجاب الدعوه ای داشتم که مزاح می کرد و روزی در سرمای منفی 20 تبریز در خیابان به من رسید و از سرما تا چانه زیر کت و شال گردن :

"تو چرا که وقتی مریضی دکتر خوب ات در تهران و وقتی هم به هجرتی و دیدار حبیب ؛ همان که صواب است ؛ بهتر است در قم باشی ! در کوچه خیابان های تبریز چه گم کرده ای و چه ... می کنی "

گرچه مزاحی بود و در واقعی نشان حقیقت داشت .

اگر همان روز ها با آن همه یاد گرفتن ها و خواندن ها ؛ چرا به این مقام نرسیدم ؛ شاید تنها غروری بود که هاله مانندی ؛ همه جوانان را می گیرد .

به خیالش جهانی را نجات خواهد داد ؛ 

" آنانی که رفتند و آنانی که ماندن " نوشته کوتاهی بود و بعد ها عنوانی شد بر نوشته کسانی که چون شریعتی هم چنین نوشت آنانی که ماندن زینبی س باشند و دیگر نگفت اگر زینبی س باشی چه سخت خواهد شد .حضرت زینب س در بارگاه یزید چنان گفت که مجلس همه بر یزید لعنت کردند و خلیفه خود خوانده مجبور به تبعید حضرت اش شد و الاّ کسی که نوه پیغمبر ص را کشته بود دیگر کشتن دیگر کسان اش اب خوردن بود .

رشته کلام از دست ام رفت چون مقاله ای که با آن آب هوا نوشته بودم به عللی پاک شد ؛ هر چه می کشم از این بی سوادی و جهالت هست .

باشد وقت دیگر .حیف شد ؛ در وب ثبت می کنم برای فیس این نوشته خوب نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد