راستش را به خواهید داشتم در سایت های دنبال اخبار تازه ای می گشتم که ناگاه یاد دیشب 90 افتادم و طنز گفت گوی فردوسی پور با یکی از وضع کننده گان سن کمتر از 65 برای مربی گری های لیگ افتادم و خواستم تا یادم نرفته مطلبی نوشته باشم که ...بلی
به شاهد همین وبلاگ در گذشته وقتی تیم آقای یاوری در تبریز راه ها را بست و با یک مساوی از تبریز جان به در برد و من هم از این فوتبال خسته کننده ایشان ناراحت بودم و نقدی برای این پیر استاد های فوتبال نوشتم که ... آقایان" این پول و فوتبال را دست اهلش که جوان و اهل دانش روز است بسپارید"
اگر آقای یاوری فرگوسن نشده تا حال دیگر بعد 65 اصلا نمی شود. آقای یاوری باید مرا ببخشد چون نامشان را می برم چون بار ها دیده ام که صله رحم دارند و دوستار تماشاگر هستند،و اهل های هوی هم نیستند مردی هستند ار وادی نظام سربازی و خیلی هم آقا.
در همان نوشته هم نوشته بودم که از همین استادان در بخش های مشورتی استفاده کنید و استاد های فنی را که همه تیم ها نیاز دارند.
ولی دیشب اقای فردوسی پور ردیف کردند از مربیانی که همه بالای شصت و پنچ و همه از نام دارن دنیا. سئوال برمی گردد به اینکه اگر شخصی و استادی در ورزش و یا کلا در کل جامعه از نظر دانش و فن به جائی نرسید و در همان کلاس فکری ماند و به روز نشد دیگر باید رفت دنبال جوان ها.
نمونه اش هم مربی جوان تیم شیرین فراز و تراکتور بود که در همان اول تیم ها را به لیک بالا برد و بعد سه سال ترکتور را تا مرحله چهارم و پنجمی رساند.
بچه جوان لری که امید است تا فرکوسن ایران هم نشود راه دارد.
اسم نمی خواهم ردیف کنم که به درازا می کشد مطلب، اقای فردوسی پور فوتبال دانش است باید باشد نمی توان خرید.تمام هم سن های من، دوران مربی گری شان به خاطر در جا زدن در سواد روز های قبل تمام شده کسی به دل نگیرد، کار ملک را به جوانان صاحب اندیشه و جویای نام بسپارید. پیر مردان و پیرزنان همه عزیزان ماهستند ولی نمی شود که لیک و کلا همه امور در تیول ایشان کرد.
غرض امور اجرائی هست و الا در مدیریت بحثی نیست، حالا مدیر پیر هم که باید باسواد روز باشد.
عکس های از جمع آوری دیش های مهواره را در سایت های داخلی و خارجی دیدم،خیلی دل نگران آن نیروها شدم واقعا آیا ارزشش را دارد که کاری که با یک نامه رسمی مقام قضائی و یا کلانتری محل کرد را،آن طور با عملیات خطرناک و جان افراد و نیرو های صدوق را به خطر انداخت.
خوب شهر وندی بر خلاف دستور عمل های منتشره باز هم به هر دلیل از مهواره استفاده می کنند،با یک نامه قاضی و مامور اجرا چگونه می تواند موضوع را نادیده گرفته و کماندو ناجا این چنین با عملیات خطرناک از بالای ساختمان فرود آید، و کارش را در نهایت انجام دهد و صاحب دیش مهواره هم در آخر پرونده محکوم می شود به پرداخت جریمه .
و تازه خوراکی هم به رسانه های بیگانه می رسد که ایرانی جماعت چشم و گوش در گرو قانون ندارد و از این حرف ها.
خدا ناکرده اگر در این عملیات ها آسیبی به نیرو ناجا به رسد چگونه برآورده می شود.
نیرو های محترم و زحمت کش انتظامی و قانون و دادگستری و قضا را این چنین در رسانه ها داخلی و خارجی کتاب اولش نکنید ، بگذارید با مقداری نامه و تشر از طرفی و جریمه نقدی از طرف دیگر موضوع فیصله یابد.
والله به عکس ها که نگاه می کنم دلم می ریزد به خاطر جان آن جوانک نیروی انتظامی،کمی حوصله و بردباری لازم است و روشنگری پیاپی درصدا و سیما به خاطر مضرات داشتن مهواره در خانواده ها
بعد از تحریر
خوب مومن خدا حالا با یک نوشته، آوردن دیش همسایه را برای یک جوان نیروی انتظامی که کلی با بد بختی و نظر و نیاز رفته استخدام شده و برای دوام حیات شغلی مجبور است که عین هو چریک وار برای مقام های مافوق خود و تبلیغات برود و این چنین دیش پایین بیاورد، دلم سوخته و شما چرا نارحت می شوید.
من امین هستم تو هم اگر در یک کار دولتی از همان نوع ها مشغول بودی هم دیش می آوردی و هم سر.
فکر می کنی تام آن کسانی که به جای حرف سر می آورند از کجا آمده اند از همین بین جوان های بیکار است که استخدام شده اند و اگر هم به شما هم پیشنهاد شود معلوم نیست که تا کجا خواهی رفت.
منظور از مقاله نوشته شده همین مد نظر بود و دیگر هیچ.
در اوایل انقلاب که کمیته محل ها تشکیل شد همین پدران من و شما بودند که آن قدر چپ روی کردند که از همان اول پایه های گریز مردم از حاکمیت شروع شد ، مثل لیبی کنونی. و الا انقلاب پنچاه هفت برای مردم بود نه برای سوء استفاده بعضی ها.
شما هیچ سایر نوشته های حقیر را ندیده اید و الا مثل لاله زار جماعت تهران فحاشی نمی کردی.
اندیشه و ناف شما ها را در فحش و ناسزا بسته اند آرام باشید تمام نوشته ها سایرین برای ارتقای فکری من و شما ست.
جرات عمل که نداریم هیچ ، فقط فحش است و بد بختی.
آن جوانک نیروی انتظامی برای لقمه نان است که تلاش می کند کاش می فهمیدی که برای عده ای .
همان عده که بعد سی و اندی سال برای عدم آموزش نسل سوم و تربیت آن و بار آوری، دارد دنبال این چنین سوژه ها می رود که صد البته مثل سایر جلو گیری ها به بار نمی نشیند.
خلاصه نوشتیم و از شما هم ناسزا دیدیم،به جان می خرم.
تراز مالی کتاب خوانی در امریکا تقریبا بیست و سه میلیارد دولار است، از این مقدار هنگفت سهم شما همان فحش دادن است و الا اگر به قلم بود نه آن جوانک نیروی انتظامی با آن نمایش جان خود را به خطر می اندازد و نه شما زحمت فحش دادن پیدا می کنید.
سهم ما از تلویزیون دیدن و کتاب خواندن واقعا چقدر است.حیف که مردم ما فقط دوست دارند تلویزیون ببینند و آن هم از نوع لس انجلسی اش نه کتاب خواندن از نوع آمریکائی اش.
فکر کنید که از موقعی که مهواره خریده اید چه قدر هم کتاب و نوشته خریده اید ،از فحش دادن تان معلوم است که آن محیط مهواره شما چنان درگیر کرده که وقتی برای اندیشه ندارید. همان فارسی وان و لس انجلس و ،قر و کمر شما را بس است .
اگر این همه مشکلات اجتماعی داریم از بی مبالاتی گروه های مدیران فرهنگی کشور است، و الا اگر دلسوز بودند شما مهواره بین نمی شدید و آن دختر فراری نبود و این سقوط ارزش اجتماعی نبود.
مقصود بالا رفتن به منبر نبود و همچنین ناراحت شدن از فحش جناب عالی هم.
فقط درد مشترک است که داریم تو دارو را در مهواره می بینی و من در کتاب خواندن.زنده باشید