خدا می داند در ذهن آقا خاتمی چه می گذرد . در عکسی در ذیل است دقت فرمائید ایشان که نشسته اند و در وسط و دیگر هم فکران هم در اطرافُ هوای باب ریاست است .ایا شما بوئی نمی شنوید.
![]() |
در رسانه وزین باز تاب می خوانید ولی اگر جوابی هم بنویسید یعنی کامنتی البته که باز تابی نمی بینید
◄ تفتیش عقاید در آلمان برای دادن تابعیت | |
![]() |
پرسشهایی در مورد پوشیدن روسری، ازدواج، همجنسبازی و وجود کشور اسرائیل...سؤال 27 این امتحان، این است: «عدهای بر این باورند که یهودیان، مسئول کلیه شرارتهای جهان هستند و حتی ادعا میکنند، پشت پرده حادثه 11 سپتامبر نیز یهودیان هستند. شما چه فکر میکنید؟». |
آقایان بازتابی و رسانه های معتبر رانتی ُ همیشه خدا مغلطه می کنید . والله به پیر و پیغمبر اگر شما بخواهید به همان حقوق حد اقلی یک بچه مسلمان هموطن خودتان را در یک نهاد دولتی و یا خصوصی استخدام کنید ُ تا چند وقت پیش ها کلی سئوال شرعی و خصوصی افراد را می پرسیدید یادتان رفته ُ که چقدر باید جوانان جویای کار مجبور بودند به پرسش های بی ربط دوایر استخدامی شما آن هم از نوعی که به قول بزرگان مملکت به درد دنیا و آخرت هم نمی خورد . حقیر کامنتی می گذارم و حضرات باز تابی سانسور می فرمایندُ حال مسئله تابیعت آلمانی گرفتن و سفر خارج رفتن به درد امثال مثل حقیر که نمی خورد شاید درد همان های باشد که گزینش هموطن فقیر خودش را پله صعود به مقامی می داند .سربسته گفتیم و رد می شویم فقط می ماند اینکه آقایان شما دیگر چرا؟
۲۰ فروردین ۱۳۸۵
کف بیجا
یکبار در سفر آقای خاتمی به فرانسه در زیرزمین یکی از قصرهای قدیمی در حال بازدید بودیم. پلیس گفت وقت دیدار تمام است و خیابانها و مسیر را بسته اند و اگر الان نرویم، ترافیک شهر به هم می ریزد. یک پیرمرد فرانسوی رفته بود منبر و توضیحات مفصلی می داد. به آقای خاتمی اشاره کردیم، با چشم و ابرو فهماند که وسط صحبت های این آقا که نمی شود راه افتاد و رفت. تنها راه چاره ای که به نظرمان رسید این بود که با سه چهار نفر از همراهان با تظاهر به اینکه فکر کرده ایم سخنرانی ایشان تمام شده شروع به کف زدن ممتد کردیم و از جامان بلند شدیم و بقیه هم بلند شدند و آقای خاتمی هم با لبخندی به طرف ماشین رفت.
همین جوری یک خاطره بی ربط نوشتم. نمی شه که هر روز جدی نوشت.